قصب
نویسه گردانی:
QṢB
قصب /qasab/. (ا. ع.)۱. نوعی پارچۀ ظریف که از کتان میبافتهاند. ۲. نی؛ نای. ۳. هر گیاهی که ساقۀ آن مانند نی میانتهی باشد. ۴. استخوان ساق دست یا پا. ۵. مروارید آبدار. فرهنگ فارسی عمید
واژه های همانند
۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
قصب الذریره . [ ق َ ص َ بُذْ ذَ رَ ] (ع اِ مرکب ) نباتی است زیاده بر شبری و باریک و مجوف و بیرون او سرخ مایل به زردی و اندرون او سفید و مم...
قصب الزریره . [ ق َ ص َ بُزْ زَ رَ ] (اِ مرکب ) دوای معروف که به هندی چرایته گویند به کسر جیم فارسی . (آنندراج ). و ظاهراً تصحیف قصب الذریرة ...
قصب سه دامنی . [ ق َ ص َ س ِ م َ ] (اِ مرکب ) جامه ٔ چاک دار را گویند. (برهان ). جامه ای است . (انجمن آرا). || کنایه از دریا باشد به اعتبار طول و...
سخن زیبا و روان چون پارچه گریبان لطیف و نرم
امل قصب موسی . [ ] (اِخ ) دهی است از شهرستان آبادان با طول جغرافیایی 48 درجه و 13 دقیقه ، و عرض جغرافیایی 30 درجه و 5 دقیقه . (از فرهنگ ...
قصب السبق بردن . [ ق َ ص َ بُس ْ س َ ب ُ دَ ] (ص مرکب ) غالب آمدن و سبقت و پیشدستی کردن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ).
امل قصب سنگور. [ ] (اِخ ) دهی است از شهرستان آبادان با طول جغرافیایی 48 درجه و 13 دقیقه ، و عرض جغرافیایی 30 درجه و 5 دقیقه . (از فرهنگ ...
غصب . [ غ َ ] (ع مص ) به ستم گرفتن . مغصوب ، نعت از آن است . (منتهی الارب ). به ستم گرفتن چیزی را از کسی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). به س...
قسب . ۞ [ ق َ ] (ع ص ، اِ) سلب شدید. (اقرب الموارد). سخت در مقابل سست . (برهان ) (منتهی الارب ). || زشت از هر چیزی . (منتهی الارب ). || ...
غصب کردن . [ غ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به ستم گرفتن چیزی را از کسی . اغتصاب . رجوع به غصب شود.