زان رو
نویسه گردانی:
ZʼN RW
زان رو. (ق. فا.). از آن رو؛ از آن روی، از آن جهت، بدان سبب و علت: موی سفید را نه از آن رو کنم سیاه تا باز نوجوان شوم و صد کنم گناه نی جامه از برای مصیبت سیه کنند من موی از مصیبت پیری کنم سیاه . خاقانی (از آنندراج ).
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.