زآن که
نویسه گردانی:
ZʼAN KH
زآن که. (حرف تعلیل، فا.). چون که، بدان سبب که، زانرو که. ~ اَزایر/زیرا. برای این. از برای آن. (جهانگیری). از آن جهت. بدین سبب. بدین علت. لاجرم. لهذا. (برهان). علی هذا. بنابراین : اکنون ایشان ملک بکسی دیگر دادند، ازیرا که من [ بهرام گور ] غایب بودم . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). واعِظِ شَحنِه شِناس این عَظَمت گو مَفُروش زان که مَنزِلگَهِ سُلطانِ دِلِ مِسکین من است حافظ.
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.