حسبه لله
نویسه گردانی:
ḤSBH LLH
[حِ بَ تَنْ لِلْ لاه] (ع ق مرکب)برای رضای خدا. کنایت از مجانی و بلاعوض است : بقات باد که عدل تو حسبه لله بقمع جور ببرد اقتدار آتش و آب. مسعودسعد. حسبه لله نظر کن یک زمان در کار من تا رهم از منت احسان بهمان و فلان. شمس الدین قواس. صاحب دیوان ما گوئی نمیداند حساب کاندر این طغرا نشان حسبه لله نیست. حافظ. و رباطی آنجا به گچ و آجر بساخت حسبه لله تعالی. (تاریخ قم ص226). تا حسبه لله و ابتغاء لمرضاته دفع کفار از مسلمانان بکنی (تاریخ قم ص250).
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.