اعتراض
نویسه گردانی:
ʼʽTRʼḌ
اعتراض /'e'terāz/ معنی ۱. منع کردن؛ بازداشتن. ۲. پیش آمدن و روبهروی کسی ایستادگی کردن. ۳. عیب گرفتن؛ خرده گرفتن؛ ایراد گرفتن؛ نکتهگیری. ۴. (ادبی) در بدیع، آوردن جملۀ معترضه در بین کلام برای افادۀ معنی خاص. فرهنگ فارسی عمید مترادف و متضاد انتقاد، ایراد، بازخواست، تعرض، خردهگیری، مواخذه، نکتهگیری، واخواهی برابر فارسی پرخاش، خرده گیری، خروش، واخواه
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
اعتراض . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) آفت رسیدن به زن از جن یا بیماری که مانع از وطی آن گردد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). یقال : اعترض من امرأته...
این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست:
ویتَندا vitandã (سنسکریت)
ویپرات viprãt (سنسکریت: ویپرَتیشِدهَ)
آکسیپ ãksip (سنسکریت: آکسِپَ)
پرخاش
قابل اعتراض . [ ب ِل ِ اِ ت ِ ] (ص مرکب ) اعتراض پذیر. || (اصطلاح حقوق ) حکمی که بتوان بدان اعتراض کرد. هر حکمی که غیاباً از دادگاه بخش یا...
اعتراض آمیز. [ اِ ت ِ ] (ن مف مرکب ) آنچه از آن اعتراض و خرده گیری فهمیده شود و عملی یا سخنی که بمنظور خرده گیری و انتقاد صورت پذیرد.
اعتراض اصلی . [ اِ ت ِ ض ِ اَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مقابل اعتراض عارضی و اعتراض طاری ؛ اعتراض که مستقیم وبدون واسطه انجام گیرد. اعتراض...
اعتراض طاری . [ اِ ت ِ ض ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اصطلاح حقوقی است و آن اعتراض یکی از دو طرف (دعوا) است بحکم یا قراری که سابقاً در یک ...
اعتراض کردن . [ اِ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عیب کسی کردن . و انگشت به چیزی نهادن و گذاشتن و انگشت به در چیزی کردن و حجت گرفتن و حرف در ک...
اعتراض شخص ثالث . [ اِ ت ِ ض ِ ش َ ص ِ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اصطلاح حقوقی است و آن عبارت است از اعتراضی که شخصی غیر از دو طرف دع...
اعتراض کلام قبل از اتمام . [ اِ ت ِ ض ِ ک َ ق َ اَ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )صاحب حدائق السحر آرد: این عمل را ارباب صناعت حشو نیز خوانند و...