حور حوری سرشت
نویسه گردانی:
ḤWR ḤWRY SRŠT
حور/حوری سرشت. (ص. مر.) حور/حوری+ سرشت به معنای خوی و خصلت و نهاد. آن که سرشت و نهاد و فروزه و ضمیره و شمال و شمایل حوریان بهشتی دارد: حور /hur/ ۱. زن زیبای بهشتی.۲. زنان زیبای بهشتی. فرهنگ فارسی عمید مترادف و متضاد ۱. پری، حورالعین، حوری، زن بهشتی ۲. بهشتی رو، زیبا ۳. بیضا، سپیداندام ۴. سیه چشم چَشم حافظ زیربام قَصرِ آن حوری سِرِشت شیوه جَنّات تَجری تَحتِهَا الاَنهار داشت ++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++ سرشت /serešt/ معنی خوی؛ نهاد؛ طینت؛ فطرت. فرهنگ فارسی عمید مترادف و متضاد ۱. آفرینش، خلقت، فروزه ۲. آمیزه ۳. اصل، جنس، خمیره ۴. جَنمَ، خلق و خو، خوی، ضَریبه، ذات ۵. سَجیه، سیرت ۶. شِمال، طبع، طبیعت، طینت، غریزه، فِطرت، جِبِلَّت ۷. مزاج، نهاد ۸. خمیره، گوهر، جوهره.
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.