بلند اختر
نویسه گردانی:
BLND ʼḴTR
بلند اختر. (بُ. لَ. اَ. تَ). (ص. مر.). آنکه طالع بلند دارد. نیک بخت. بلندطالع. (آنندراج ). خوشبخت . (ناظم الاطباء). نیک بخت. سعید. مسعود. خوش طالع. خوب طالع. بلنداقبال. بلندبخت. نیک اختر : سپهبد فرستاد نزدیک اوی سپاهی بلنداختر و نامجوی . فردوسی . همی بود شاپور با داد و رای بلنداختر وتخت شاهی بجای . فردوسی . بلنداختری نامجوی و سوار بیامد به کف نامه ٔ شهریار. فردوسی . که شاها بزرگا بلنداخترا بر آزادگان جهان مهترا. فردوسی . که یزدان ترا بی نیازی دهد بلنداختر و سرفرازی دهد. فردوسی . آفرین بر یمین دولت باد آن بلنداختر بزرگ آثار. فرخی . بجمله گفتند ای شهریار روزافزون خدایگان بلنداختر بلندمکان . فرخی . ای جهاندار بلنداختر پاکیزه گهر ای مخالف شکر رزم زن دشمن مال . فرخی . ای بلنداختر نام آور تا چند به کاخ سوی باغ آی که آمد گه نوروز فراز. منوچهری . ندیم شه شرق شیخ العمید مبارک لقائی بلنداختری . منوچهری . اسم بلند هم به بلنداختری دهد چون روزگار قرعه ٔ اسما برافکند. خاقانی . که چون پیشوای بلنداختران سکندر جهاندار صاحب قران . نظامی . که باشد زبون خراجی سری که همسر بود با بلنداختری . نظامی . سوی نوبتی گاه خود بازگشت بلنداخترش باز دمساز گشت . نظامی . بلنداختری نام او بختیار قوی دستگه بود و سرمایه دار. سعدی . ای بلنداختر خدایت عمر بی پایان دهاد هرچه پیروزی و بهروزی خدایت آن دهاد. سعدی . من که از یاقوت و لعل اشک دارم گنجها کی نظر در فیض خورشید بلنداختر کنم . حافظ. ای شهنشاه بلنداختر خدا را همتی تا ببوسم همچو اختر خاک ایوان شما. حافظ.
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.