فراغ
نویسه گردانی:
FRʼḠ
فراغ /fa(e)rāq/ = فراغت ⟨ فراغ بال: (اسم مصدر) [مجاز] آرامش؛ آسایش؛ آسودگی خاطر. فرهنگ فارسی عمید مترادف و متضاد ۱. آسانی، آسایش، آسودگی، استراحت، راحت ۲. خلاص، رهایی، نجات ۳. اتمام
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
فراغ . [ ف ُ ] (اِ) فروغ و روشنایی چراغ و آتش و مانند آن . (برهان ). فروغ . رجوع به فروغ شود.
فراغ .[ ف ِ ] (اِ) باد سرد تابستان . (برهان ) : از هر سویی فراغ به جان توبسته یخ است پیش چوسندانا.(منسوب به ابوالعباس ).صاحب برهان قاطع بر...
فراغ . [ ف ِ ] (ع اِ) برآمدن گاه آب از میان دلو از میان دسته . (منتهی الارب ). ناحیتی از دلو که آب از آن فروریزد. (اقرب الموارد). || اسب ...
فراغ . [ ف َ ] (ع مص ) پرداختن . (منتهی الارب ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). پرداخته شدن . (تاج المصادر بیهقی ). فارغ شدن . (مصادر زوز...
فراغ . [ ف ُ ] (ع اِ)آب منی را گویند و آن آبی است که در هنگام احتلام و جماع و استمناء از مردم برآید. (برهان ). فُراغة. آب مرد و آن نطفه ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
فراغ خطی . [ ف َ خ َطْ طی ] (حامص مرکب ) خلاص . رهایی . آزادی . (ناظم الاطباء). فارغ خطی . رجوع به فارغ خطی شود.
فراغ بال . [ ف َ غ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آسودگی خاطر. آسایش و راحتی خیال : ور چو پروانه دهد دست فراغ بالی جز بدان عارض شمعی نبود پر...
بیت فراغ . [ ب َ / ب ِت ِ ف ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آبخانه . (رشیدی ). کنایه از متوضاء است . (انجمن آرا). کنایه از متوضاء است که ادبخانه ...