نعل در آتش نهادن
نویسه گردانی:
NʽL DR ʼATŠ NHADN
نعل. [ ن َ ] (ع اِ) پساهنگ و بشک و آهنی که بر کف سم ستور میخ کنند تا سوده نگردد. (ناظم الاطباء). آنچه بدان سم ستور را از سودگی نگاه دارند. (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از ناظم الاطباء): ز آواز گردان بتوفید کوه زمین شد ز نعل ستوران ستوه . فردوسی +++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++ نعل بر آتش نهادن ؛ کسی را بی تاب و قرار کردن . به جادوکسی را احضار کردن: به شرط آنکه گر بوئی دهد خوش نهد بر نام من نعلی بر آتش. نظامی. که چون شاه چین زین بر ابرش نهاد فلک نعل زنگی بر آتش نهاد. نظامی. تو دوده برکنی و بر آتش نهیم نعل من نعل اسب بندم چون اختر آیمت . خاقانی. دَر نَهانخانه عِشرَت صنمی خوش دارم کز سَر زُلف ورُخَش نَعل دَر آتش دارم. حافظ
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.