اجازه ویرایش برای همه اعضا

درخت

نویسه گردانی: DRḴT
درخت /deraxt/ فرهنگ فارسی عمید (اسم) [پهلوی: draxt] (زیست‌شناسی) هر رستنی بزرگ و ستبری که دارای ریشه و تنه و شاخه باشد. ⟨ درخت لاله: (زیست‌شناسی) درختی زیبا، با گل‌های لاله‌ای زرد و نارنجی که چوبش برای ساختن مبل و اشیای چوبی به‌ کار می‌رود و بومی آمریکا است. ⟨ درخت مریم: [قدیمی] درخت خرمایی که خشک بود و برای حضرت مریم از نو سبز و بارور شد؛ نخل مریم. +++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++See also: درجت‎ Contents 1 Persian 1.1 Etymology 1.2 Pronunciation 1.3 Noun 1.3.1 Descendants 1.4 References 2 Urdu 2.1 Etymology 2.2 Pronunciation 2.3 Noun 2.3.1 Synonyms Persian Persian Wikipedia has an article on: درخت‎ Etymology From Middle Persian [Book Pahlavi needed] (dlht'), [Book Pahlavi needed] (dlʾht'), 𐫅𐫡𐫟𐫤‎ (drxt /draxt/, “tree”). Cognate with Parthian 𐫅𐫡𐫟𐫤‎ (drxt /draxt/), Baluchi درچک‎ (diračk, “tree”). Compare also the Iranian borrowings Imperial Aramaic 𐡃𐡓𐡇𐡕𐡀‎ (drḥtʾ, “tree”), Old Armenian դրախտ (draxt, “garden; paradise”). Pronunciation IPA(key): [deˈɾæxtʰ] MENU0:00 help IPA(key): /dæˈɾæxt/ Noun Dari Persian درخت Iranian Persian Tajik дарахт (daraxt) درخت • (deraxt, daraxt) (plural درختان‎ (deraxtân, daraxtân) or درخت‌ها‎ (deraxt-hâ, daraxt-hâ)) tree Descendants → Hindustani: Hindi: दरख़्त (daraxt) Urdu: درخت‎ (daraxt) → Kyrgyz: дарак (darak) → Rajasthani: दरखत (daraxt) → Uyghur: دەرەخ‎ (derex) → Uzbek: daraxt References Ačaṙean, Hračʿeay (1971) , “դրախտ”, in Hayerēn armatakan baṙaran [Dictionary of Armenian Root Words] (in Armenian), volume I, 2nd edition, reprint of the original 1926–1935 seven-volume edition, Yerevan: University Press, page 691 Boyce, Mary (1977) , “drxt”, in A word-list of Manichaean Middle Persian and Parthian (Acta Iranica 9a, Série 3 – “Textes et mémoires”, vol. 2-supplément), with a reverse index by Ronald Zwanziger, Leiden, Tehran-Liège: E.J. Brill, Bibliothèque Pahlavi, page 35 Hübschmann, Heinrich (1897) Armenische Grammatik. 1. Theil: Armenische Etymologie (in German), Leipzig: Breitkopf & Härtel, page 145 MacKenzie, D. N. (1971) A concise Pahlavi dictionary, London, New York, Toronto: Oxford University Press, page 27 Nyberg, H. S. (1974) A Manual of Pahlavi, Part II: Glossary, Wiesbaden: Otto Harrassowitz, page 66 Olsen, Birgit Anette (1999) The noun in Biblical Armenian: origin and word-formation: with special emphasis on the Indo-European heritage (Trends in linguistics. Studies and monographs; 119), Berlin, New York: Mouton de Gruyter, page 878 Urdu Urdu Wikipedia has an article on: درخت‎ Etymology From Persian درخت‎ (daraxt). Pronunciation IPA(key): /d̪ə.ɾəxt̪/ Noun درخت • (daraxt) m (Hindi spelling दरख़्त) tree Synonyms پیڑ‎ (peṛ) Categories: Persian terms inherited from Middle PersianPersian terms derived from Middle PersianPersian terms with IPA pronunciationPersian terms with audio linksPersian lemmasPersian nounsfa:TreesUrdu terms derived from PersianUrdu terms with IPA pronunciationUrdu lemmasUrdu nounsUrdu masculine nounsur:Trees Navigation menu Not logged in Talk Contributions Preferences Create account Log in EntryDiscussionCitations ReadEditHistorySearch Search Wiktionary Main Page Community portal Preferences Requested entries Recent changes Random entry Help Glossary Donations Contact us Tools What links here Related changes Upload file Special pages Permanent link Page information Cite this page Print/export Create a book Download as PDF Printable version In other languages العربیة Deutsch فارسی Français Italiano Oʻzbekcha/ўзбекча Русский Тоҷикӣ 中文 16 more If you have time, leave us a note. This page was last edited on 5 January 2020, at 00:21.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
درخت . [ دَ / دِ رَ ] (اِ) ۞ ترجمه ٔ شجر. (آنندراج ). هر گیاه خشبی که دارای ریشه وتنه و ساقه و شاخه ها بود. شجر. نهال . (ناظم الاطباء).رستنی ...
آدانسونیا یا بائوباب (نام علمی Adansonia) که بخاطر شکل میوه هایش به درخت"موش مرده"نیز شهرت دارد، هشت گونه شناخته شده دارد که شش گونه از این ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
ظاهرا همان درخت زبان گنجشک است که به زبان عامیانه در استان کرمان بویژه در شهر رفسنجان به آن شنگ گفته میشود
کج درخت . [ ک َدِ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه ٔشهرستان مشهد. جلگه ای و معتدل . سکنه 1990 تن . آب آن از رودخانه است . (از...
توپ درخت . [ دِ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان میان ولایت است که در بخش حومه ٔ شهرستان مشهد و بر کنار کشف رود واقع است و 225 تن سکنه دارد. (از فر...
درخت بچه . [ دِ رَ ب َ چ َ / ب َچ ْ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) پاجوش . (یادداشت مرحوم دهخدا) : چون خواهند که درخت شاه بلوط را بکارند درخت بچگان که...
درخت بید. [ دِ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد، واقع در 15هزارگزی جنوب فریمان و سر راه مالرو عمومی فریمان به ...
درخت بید. [ دِ رَ ] (اِخ )دهی است از دهستان پائین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد، واقع در 90هزارگزی شمال خاوری فریمان و سر راه مالرو عمومی...
« قبلی صفحه ۱ از ۶ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.