حمله . [ ح َ م َ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حامل : حملةالعرش ؛ بردارندگان عرش . (مهذب الاسماء). حمله ٔ قرآن : اشراف امتی حملة القرآن .
حمله: همتای پارسی این واژه ی عربی در زبان های باستانی ایرانی، اینهاست: 1ـ پدرف padraf (پارتی و مانوی). 2ـ اِدوانس edvAns (اوستایی: dvAns). 3ـ پتروت pa...
حمله /hamle/ (اسم مصدر) [عربی: حملَة] ۱. یورش. ۲. هجوم در جنگ. ۳. (اسم) (پزشکی) [عامیانه] = صرع ۴. (اسم) (پزشکی) اختلال ناگهانی در یکی از اعضای بدن، م...
در لهجه یزدی به کسی گفته می شود که صاحب کاروان باشد و افراد زیادی را به صورت گروهی به زیارت یا سیاحت ببرد.
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین آن دو، اَبیمات می باشد که از سنسکریت: اَبهیماتی گرفته شده است
فیل حمله . [ ح َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) پیل حمله . (فرهنگ فارسی معین ). آنکه چون پیل دمد و سخت حمله کند.
پیل حمله . [ ح َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) دمان چون فیل . که چون پیل دمد و حمله برد: صیادی سگی معلم داشت ، ازین پهن بری ... پیل حمله ای . (سند...
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین آن دو، اَبیمات می باشد که از سنسکریت: اَبهیماتی گرفته شده است