ور
نویسه گردانی:
WR
ور. ( ~.) 1 - (حر.) حرف شرط ، مخفف و اگر. 2 - ( اِ.) طرف ، جانب . 3 - پسوندی است که به اسم می پیوندد و دارندگی را می رساند:بارور، تاج ور، کینه ور. 4 - پیشوندی است که بر سر افعال درآید به معنی بر: ورآمدن ، ورافتادن . 5 - بر سر اسماء (ریشه و مصادر مرخم ) درآید به معنی بر، به : ورانداز، ور شکست. فرهنگ فارسی معین. ////////////////////////////////////////////////////////////////////////////// تاجِ شاهی طَلَبی گوهَرِ ذاتی بِنمای وَر خود از تُخمه جَمشید و فریدون باشی ////////////////////////////////////////////// حافظ
واژه های همانند
۹۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
زواره ور. [ زَ رِ وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان بهنام عرب است که در بخش ورامین شهرستان تهران واقع است و 1004 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیا...
ژوبین ور. [ وَ ] (ص مرکب ) رجوع به ژوپین وَر شود.
ژوپین ور. [ وَ ] (ص مرکب ) حامل نیزه . سنان دار. نیزه دار.بردارنده ٔ زوبین . رجوع به زوبین ور شود : چو دربان بدید آن سپاه گران سپردار بسیار و ژ...
فرهنگ ور. [ ف َ هََ وَ ] (ص مرکب ) ادیب . (مهذب الاسماء) (یادداشت بخط مؤلف ). فرهنگی . فرهنگ دان . رجوع به فرهنگ شود.
صناعت ور. [ ص ِ ع َ وَ ] (ص مرکب ) پیشه ور. هنرمند. آنکه صنعتی داند : و از هر جنس صناعتوران که اندر لشکر به کار آیند مهیا کرد. (تاریخ بخارا ص...
سلسله ور. [ س ِ س ِ ل َ / ل ِ وَ ] (ص مرکب ) متوالی وپی درپی . در سلسله . در زنجیر. سلسله دار : بی چلیپای خم مویت و زنار خطت راهب آسا همه تن س...
شیخانه ور. [ ش َ ن َ وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان لاهیجان است و 413 تن سکنه دارد. در این ده گنبدی است که در زیر آن...
غوطه ور شدن . [ طَ / طِ وَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) غوطه خوردن . به آب فروشدن . فرورفتن در آب . سربه آب فروبردن . غوطه زدن . ناغوش خوردن : در آن ...
دیده ور شدن . [دی دَ / دِ وَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) واقف شدن . مطلع گشتن . بینا گشتن . اطلاع یافتن . اطلاع . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ) (المصا...
پیشه ور شدن . [ ش َ / ش ِ وَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پیشه کار شدن . احتراف . (تاج المصادر بیهقی ). اشتغال به پیشه . کاسب و صنعتگر و صاحب حرفه شدن .