شاخ به شاخ
نویسه گردانی:
ŠAḴ BH ŠAḴ
شاخ به شاخ /šāxbešāx/ فرهنگ فارسی عمید (قید) ‹شاخ بر شاخ، شاخ در شاخ› ۱. حالت دو حیوان شاخدار هنگام روبرو شدن باهم و شاخ زدن به یکدیگر. ۲. (صفت) [قدیمی، مجاز] گوناگون و رنگارنگ: ◻︎ پرنده مرغکان گستاخ گستاخ / شمایل بر شمایل شاخ بر شاخ (نظامی۲: ۱۳۷)، ◻︎ بدین امیدهای شاخ در شاخ / کرمهای تو ما را کرد گستاخ (نظامی۱: ۱۰۳). ⟨ شاخ به شاخ پریدن: [مجاز] ۱. از این شاخه به آن شاخه پریدن. ۲. هر لحظه موضوع کلام را تغییر دادن و سخنی دیگر گفتن برای فرار از مجاب شدن. ⟨ شاخ به شاخ جستن: = ⟨ شاخ به شاخ پریدن ⟨ شاخ به شاخ شدن: [مجاز] با کسی روبهرو شدن به عزم مجادله یا زدوخورد.
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۷ ثانیه
شاخ به شاخ . [ ب ِ ] (ص مرکب ) کنایه از گوناگون و رنگارنگ باشد. || دور و دراز. (برهان قاطع). || کنایه از گریه ٔ بسیار کردن . (برهان قاطع)...
شاخ به شاخ شدن . [ ب ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) با کسی ؛ معارضه ومجادله خاصه با قوی تر از خود کردن . (امثال و حکم دهخدا). مناطحت . شاخ بهم بند ش...
شاخ به شاخ جستن . [ ب ِ ج َ ت َ ] (مص مرکب ) شاخ به شاخ پریدن . (امثال و حکم دهخدا).
شاخ به شاخ پریدن . [ ب ِ پ َدَ ] (مص مرکب ) برای فرار از مُلزم و مُجاب شدن هر لحظه سخن را بسوئی گردانیدن . (امثال و حکم دهخدا).
شاخ به شاخ گذاشتن . [ ب ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) با کسی ، حاضر برای مقابله شدن . (فرهنگ نظام ). رجوع به شاخ به شاخ شدن با کسی شود.
چادر به یک شاخ افکندن . [ دَ / دُ ب ِ ی ِ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به یک سو زدن چادر رعنائی و خودنمائی را. دور کردن چادر. (آنندراج ). رجوع به...