مازه
نویسه گردانی:
MAZH
مازه. در ساختار قایقها و کشتیها، تیر حمال اصلی کف قایق مازه[۱] (به انگلیسی: keel) یا بـِیس نامیده میشود. مازه ستون فقرات کشتی یا قایق و مهمترین سازه کشتی است که همهٔ ساختمان روی آن ساخته میشود. مازه تیری یکپارچه و دراز است و تیرهای افقی بدنه کشتی به آن وصل میشوند. در قایقهای بادبانی معمولاً مازه در زیر قایق برجسته است. مازه، نیروی بادی که از بغل به شناور میخورد را به نیروی پیشران تبدیل میکند.
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
مازه . [ زَ / زِ ] (اِ) استخوان میان پشت را گویند که عربان صلب خوانند. (برهان ). استخوان پشت و آن را پشت مازه نیز گویند و درد پشت را نیز پ...
مازه . [ زَ / زِ ] (اِخ ) سردار ایرانی که مأمور بود مانع عبور اسکندر از رودخانه ٔ فرات گردد. (از ایران باستان ص 1371). و رجوع به همین مأخذ ص...
دَ. زِ. دست مالی کردن به چیزی دست زدن در گویش کازرونی(ع.ش)
بنی مازه . [ ب َ زَ ] (اِخ ) تاج الاسلام احمدبن عبدالعزیز که امام بخارا بود، به پسر برهان یا آل برهان شهرت داشتند. بعلت نسبت پدری بنی مازه ...
مازه در. [ زَ / زِ دَ ] (اِ مرکب ) درد پشت باشد. (فرهنگ جهانگیری ). مازه درد. (ناظم الاطباء). و رجوع به مازه درد شود.
مازه درد. [ زَ / زِ دَ ] (اِ مرکب ) درد پشت را گویند، چه مازه استخوان پشت است و به این معنی در چند نسخه به حذف آخر نوشته شده بود که «م...
مازه عرب . [ زِ ع َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرغاست که در بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز واقع است و 105 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران...
پشت مازه . [ پ ُ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) پشت مازو. سلک استخوانهای میان پشت ۞ . (برهان قاطع). گوشت دو جانب ستون فقرات . راسته . پشت مزه . پشت ن...
مازح . [ زِ ] (ع ص ) لاغ کننده . (ناظم الاطباء). مزاح کننده . بذله گو. (فرهنگ فارسی معین ) : اگر کسی بود که شرابخواره نباشد و مازح ... (سیاست ...
ماضح . [ ض ِ ] (ع ص ) زشت کننده ٔ ناموس کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).