لحظه
نویسه گردانی:
LḤẒH
لحظه /lahze/ معنی یک چشم به هم زدن؛ یکدم. فرهنگ فارسی عمید مترادف و متضاد آن، ثانیه، حین، دقیقه، دم، لمحه، نفس، وقت، وهله برابر فارسی دم دیکشنری انگلیسی ترکی عربی instant, jiffy, minute, moment, point, second, split second, trice, twinkle, twinkling, wink
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
تَکزمان (پهلوی)
اَدیاپ (سنسکریت: اَدیاپی)
لَوَ، ایدانیم، اِنا (سنسکریت)
آژیرام (سنسکریت: اَچیرَم)
یک لحظه . [ ی َ / ی ِ ل َ ظَ / ظِ ] (ق مرکب ) یک دم . یک نفس . لحظه ای . || یک باره . یک دفعه . بالمره . یک جا : نُه دایره یک لحظه کناره کند از ...
نیم لحظه . [ ل َ ظَ / ظِ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) نصف لحظه . نصف دقیقه . یک دم . زمان بسیار اندک . (ناظم الاطباء). لحظه ای به غایت کوتاه . یک چشم ...
اینستاگرام= Instagram= لحظه نگار،ترکیب/ملقمه ای است ای از «دوربین آنی» و «تلگرام=دورنگار». این برنامه سیستم عامل موبایل= iOS از طریق اپ استور در 6 اکت...
لحظة. [ ل َ ظَ ] (ع اِ) لحظه . یکبار نگاه کردن به گوشه ٔ چشم . || یک چشم بهم زدن . چشم زد. طرفه . دَم . آن : گریزان دراین بیشه جستم پناه ...
لحظة. [ ل َ ظَ ] (اِخ ) جایی است شیرناک به تهامه و منه یقال : اسد لحظة کما یقال اسدالشری . (منتهی الارب ).
لهزة. [ ل َ هََ زَ ] (ع اِ) تندی زیر بناگوش . (منتهی الارب ). لهزمة.
لهزة. [ ل َ هَِ زَ ] (ع ص ) زن فربه برآمده کنج دهان . (منتهی الارب ).