دعوی
نویسه گردانی:
DʽWY
دعوی /da'vi/ معنی ۱. ادعای علمی یا هنری. ۲. ادعا کردن. ۳. ادعا. ۴. [قدیمی] خواستن. ۵. (حقوق، فقه) دادخواهی. ۶. نزاع. ۷. [جمع: دعاوی] خواهانی. ۸. [قدیمی] کسی را خواندن. فرهنگ فارسی عمید مترادف و متضاد ادعا، خواسته، مدعی فعل بن گذشته: دعوی کرد بن حال: دعوی کن دیکشنری انگلیسی ترکی عربی allegation, claim, pretension
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
داوی . [ وی ی ] (ع اِ) آن شیرکه بر سر آن پوستکی تنک بسته بود. (مهذب الاسماء).
داوی . (اِخ ) ۞ شیمیست مشهور انگلیسی بسال 1778 متولد شده و به سال 1829 م . درگذشته است و در شیمی کشفیاتی دارد. (قاموس الاعلام ترکی ).
داوی . (اِخ ) نام موضعی است در شمال شازری به جنوب شرقی خیوه .
داوی رومی . [ ] (اِ) هوفاریقون است رجوع به هوفاریقون شود.