اسماعیل اول یکم صفوی
نویسه گردانی:
ʼSMAʽYL ʼWL YKM ṢFWY
شاه اسماعیل یکم (سل : ۹۰۷-۹۳۰ق/ ۱۵۰۱-۱۵۲۴م) بنیادگذار و نخستین شاه سلسلۀ صفویه، ملقب به ابوالمظفر بهادر خان حسینی، فرزند سلطان حیدر و نوادۀ دختری اوزون حسنِ آققویونلو. اسماعیل پس از کشته شدن پدرش، سلطان حیدر (۸۹۳ ق)، در جنگ با یعقوببیک آققویونلو و متحدش، فرخ یسار شروانشاه، با برادرانش در حصار استخر زندانی شد (عالم آرای ... ، ۳۲؛ جهانگشای ... ، ۴۴-۴۶؛ حسینی، ۲۸). رستمبیک آققویونلو در ۸۹۸ ق فرزندان حیدر را از زندان آزاد کرد (خواندمیر، غیاثالدین، ۴۳۹-۴۴۰) و آنان را به تبریز فراخواند (خواندمیر، امیر محمود، ۷۸). در پی کشته شدن سلطان علی، برادر بزرگتر اسماعیل، در نبرد با رستمبیک، طرفداران صفویه بر اسماعیل فراهم آمدند و او را پنهانی به اردبیل، و از آنجا به رشت، و سپس، به دعوت والی شیعی گیلان، کارکیا میرزا علی، به لاهیجان بردند (خواندمیر، غیاثالدین، ۴۴۱-۴۴۲؛ نویدی، ۳۶؛ روملو، ۳، ۹؛ عالمآرای، ۳۹-۴۵). اسماعیل پنج سال در آنجا ماند و با مراقبتهای شمسالدین لاهیجی، که از فضلای آن دیار بود، فارسی، عربی، قرآن و مبانی و اصول شیعۀ امامیه را فراگرفت (روملو، ۹؛ جهانگشای، ۶۴-۶۷؛ خواندمیر، امیر محمود، ۸۳؛ پارسادوست، ۲۴۰-۲۴۲). افزون بر این، او در این مدت، زیر نظر هفت تن از اعیان صوفیان لاهیجان، فنون جنگاوری آموخت (جهانگشای، ۵۷). اسماعیل پس از درگذشت رستمبیک آققویونلو در ۹۰۲ق/ ۱۴۹۷م، در رأس مریدان خود، در محرم ۹۰۵ به قصد تسخیر ایالات ایران به حرکت درآمد (قزوینی، ۳۹۱-۳۹۲؛ خواندمیر، غیاثالدین، ۴۴۷- ۴۴۹؛ روملو، ۲۵-۲۶). او نخست به سوی فرخیسار شروانشاه رفت و او را از پای درآورد (جهانگشای، ۱۱۳، ۱۱۹؛ روملو، ۴۵، ۴۷؛ قاضی احمد، ۶۰، ۶۱؛ باکیخانف، ۹۱-۹۲). مدتی بعد، در بهار ۹۰۷ق/ ۱۵۰۲م الوندبیک آققویونلو را نیز در نخجوان مغلوب و فراری ساخت (خواندمیر، غیاثالدین، ۴۶۴-۴۶۵؛ روملو، ۵۹-۶۰؛ اسکندربیک، ۲۸) و سپس وارد تبریز شد و به تخت سلطنت نشست (قاضی احمد، ۷۲-۷۳؛ خواندمیر، امیر محمود، ۶۵-۶۹) و تشیع آشکار ساخت و خطبه به نام امامان شیعه کرد (خواندمیر، غیاثالدین، ۴۶۷؛ غفاری، ۲۶۵-۲۶۶؛ قزوینی، ۳۹۴- ۳۹۵) و منصب صدارت و وظیفۀ ترویج تشیع را به استاد پیشین خود، شمسالدین لاهیجی، سپرد (خواندمیر، غیاثالدین، ۴۶۸؛ نویدی، ۳۹-۴۰). شاه اسماعیل در بهار ۹۰۸ق دست به لشکرکشیهایی زد و در آغاز، بر امیر الوند آققویونلو، که دوباره به گردآوری سپاه پرداخته بود، در حدود تبریز پیروز شد و پس از آن، امیر مرادبیک را در آلمه بلاغی همدان شکست داد و بهسرعت بر بخش بزرگی از ایران، جز خراسان، عراق و خوزستان، استیلا یافت (خواندمیر، غیاثالدین، ۴۶۸-۴۷۲؛ روملو، ۶۲-۶۹؛ عالمآرای، ۸۳، ۱۰۸؛ قزوینی، ۳۹۵؛ قاضی احمد، ۷۵- ۸۸). او چندی بعد، پس از غلبه بر علاءالدولۀ ذوالقدر (۹۱۳ق/ ۱۵۰۷م) و تصرف دیاربکر و بخش علیای فرات، راهی عراق شد تا آخرین پایگاه امیران بایندری (آققویونلو) و شهرهای مقدس شیعیان را تسخیر کند (خواندمیر، غیاثالدین، ۴۸۹-۴۹۰؛ روملو، ۹۲-۹۶؛ عالمآرای، ۱۱۲-۱۲۱). پس از فتح بغداد در ۹۱۴ق، به نجف، کربلا و سامرا رفت و به نوسازی و تعمیر بارگاه امامان همت گماشت (خواندمیر، غیاثالدین، ۴۹۳-۴۹۵؛ عالمآرای، ۱۲۷- ۱۲۸؛ جهانگشای، ۲۸۳-۲۹۲؛ قاضی احمد، ۹۳-۹۴؛ حسینی، ۲۲۴). پس از بغداد، نوبت فتح خوزستان و لرستان بود. شاه اسماعیل در این اردوکشی، پس از تسخیر هویزه و جنگ با مشعشعیان، شوشتر و دزفول را بدون جنگ تصرف کرد و پس از فتح لرستان و دیدار از شیراز در بهار ۹۱۵ق، به تبریز بازگشت (روملو، ۱۰۴؛ جهانگشای، ۲۹۳-۲۹۴، ۳۰۴؛ عالمآرای، ۱۳۶- ۱۳۸؛ قزوینی، ۴۰۶) و اندکی بعد، شروان را تصرف کرد (خواندمیر، غیاثالدین، ۵۰۱-۵۰۲؛ باکیخانف، ۹۳). پس تصمیم به تصرف مشهد و ایالت خراسان گرفت. این ایالت در دست شیبکخان ازبک بود که از ۹۱۴ق بر سراسر ماوراءالنهر، خراسان بزرگ و گرگان استیلا یافته بود (جهانگشای، ۳۱۰؛ خواندمیر، غیاثالدین، ۵۰۲-۵۰۴؛ عالمآرای، ۲۵۲- ۲۵۸؛ محمد معصوم، ۳۲-۳۳). شیبکخان که مدعی احیای امپراتوری تجزیهشدۀ چنگیز خان مغول بود، به تشویق بایزید دوم، سلطان عثمانی، برای نابودی دولت نوبنیاد صفوی میکوشید. شاه اسماعیل که از فرستادن سفیران حسننیت به سمرقند نتیجهای نگرفت، در آغاز سال ۹۱۶ق راهی جنگ با شیبکخان شد (خواندمیر، غیاثالدین، ۵۰۴؛ قاضیاحمد، ۱۰۱، ۱۰۸) و دامغان، گرگان و مشهد را تا مرو، بدون پرداختن به جنگ مهمی تصرف کرد. در آنجا با ازبکان روبهرو شد و ایشان را شکست داد و شیبکخان در گیرودار نبرد کشته شد و سر او را نزد سلطان عثمانی فرستادند (جهانگشای، ۳۸۰؛ خواندمیر، غیاثالدین، ۵۱۲-۵۱۳؛ روملو، ۱۲۲). فتح مرو از پیروزیهای مهم شاه اسماعیل به شمار میآید. در این جنگ، ایرانیان نهتنها انتقام خود را از تبار چنگیز گرفتند، بلکه دیگربار توران در حیطۀ اقتدار فرهنگ آنان درآمد. در نتیجۀ این فتح نمایان، زمینۀ گسترش مناسبات دوستانه میان شاه اسماعیل صفوی و ظهیرالدین محمد بابر، بنیادگذار دودمان گورکانیان هند، فراهم شد و فرهنگ فارسی و مذهب شیعه در قلمـرو سلاطین گـورکانـی هندوستـان رواج بیشتری یافت (نک : ریاضالاسلام، ۲۸-۳۰). شاه اسماعیل زمستان ۹۱۷ق را در قم گذراند. ایلچیان عثمانی و مصر در این شهر به حضور شاه رسیدند و پیروزی در مرو را به وی تبریک گفتند (خواندمیر، غیاثالدین، ۵۲۱؛ اسکندربیک، ۳۹). اما این پیروزی دوامی نیافت و دیگربار ازبکان به سرکردگی عبیداللهخان، برادرزادۀ شیبک، از آمویه گذشتند و ایرانیان را در غجدوان شکست دادند و دوباره بر سراسر ماوراءالنهر و خراسان استیلا یافتند. این بار، شاه اسماعیل به مقابله آمد و با فرار ازبکان، خراسان بزرگ را تصرف کرد (جهانگشای،۴۴۴-۴۵۰؛ نویدی، ۵۱-۵۴؛ روملو، ۱۳۷-۱۳۹؛ عالمآرای، ۳۸۶- ۳۸۸؛ خواندمیر، امیر محمود، ۱۴۴-۱۵۱؛ پارسادوست، ۳۳۶-۳۳۷). تحمل پیشروی شاه اسماعیل در ماوراءالنهر و گسترش مذهب شیعه در سرزمینهای شرقی قلمرو اسلامی برای بایزید دوم، که خود را پیشوای همۀ مسلمانان جهان میدانست، سخت بود. از این رو، او نخست از در دوستی درآمد (فلسفی، ۱۲؛ جهانگشای، ۲۲۴-۲۲۵)، اما چون سر شیبکخان را نزدش فرستادند، خشمناک شد و اسماعیل را از مداخله در کار شیعیان عثمانی و از اندیشۀ «استیلا بر ممالک روم» برحذر داشت و او را تهدید به جنگ کرد (فلسفی، ۱۳؛ پارسادوست، ۳۶۹-۳۷۲). از سوی دیگر، شاه اسماعیل به بهانۀ پشتیبانی از صوفیان و شیعیان قلمرو عثمانی، از بحرانهای اجتماعی و سیاسی آن کشور استفاده کرد: او از یک سو به پشتیبانی از شورش شاهقلی بابا تکلو برخاست و از دیگر سو به نورعلی خلیفه کمک کرد تا شهرهای عثمانی را تخریب و تصرف کند. این فعالیتها به سلطان سلیم، جانشین کینهتوز و پرغرور بایزید، بهانه داد تا با صفویان به نبرد برخیزد (اسکندربیک، ۴۱؛ قاضی احمد، ۱۱۷؛ پارسادوست، ۳۷۴-۳۷۷؛ طاهری، ۱۶۲؛ روملو، ۱۲۵-۱۲۶). به درخواست او، شمسالدین احمد دربارۀ مذهب شیعه رسالۀ خصمانهای نوشت (ریاحی، ۱۹۶) و مفتی استانبول نیز فتوای قتل شیعیان را داد. پیکار سلطان سلیم و شاه اسماعیل در دوم رجب ۹۲۰ در دشت چالدران درگرفت و یک روز بیشتر طول نکشید و به پیروزی دولت عثمانی انجامید، ولی دلاوری شاه اسماعیل و سپاهیانش سبب حیرت دشمن و موجب افتخار ایرانیان شد (سفرنامههای ... ، ۲۶۰؛ هامر پورگشتال، ۸۴۳). سرانجام، شاه اسماعیل با گروهی از نزدیکان، میدان نبرد را ترک کرد و به درگزین گریخت و سلطان سلیم پیروزمندانه وارد تبریز شد، ولی نتوانست در آنجا بماند و پس از هشت روز، به استانبول برگشت (خواندمیر، غیاثالدین، ۵۴۵- ۵۴۸؛ روملو، ۱۴۹؛ جهانگشای، ۵۰۶-۵۰۷؛ اسکندربیک، ۴۳). پس از خروج سلطان سلیم از تبریز، شاه اسماعیل به پایتخت بازگشت (روملو، همانجا). از این پس، او همواره به جبران شکست جنگ چالدران میاندیشید و از جمله تدبیرهایش آن بود که در ۹۲۱ق/ ۱۵۱۵م سفیران مجارستان و آلمان را به حضور پذیرفت و دولتهای اروپایی را به اتحاد برضد عثمانی فرا خواند (طاهری، ۱۶۹-۱۷۰؛ EI 2، ذیل «اسماعیل یکم[۱]»). اما واقعیت آن بود که شاه اسماعیل پس از جنگ چالدران نسبت به عثمانیان روشی محتاطانه در پیش گرفت و در جنگهای سلطان سلیم با نورعلی خلیفه، حاکم ارزنجان، و نیز علاءالدولۀ ذوالقدر، حاکم مرعش، که هر دو چشم به شاه اسماعیل دوخته بودند، هیچگونه مداخلهای نکرد (روملو، ۱۵۴-۱۵۶). شاه اسماعیل در آخرین نامهای که پس از جنگ چالدران برای سلطان سلیم فرستاد، به وی پیشنهاد صلح و اتحاد برای «حمایت حدود اسلام» از «جسارت اهل کفر و عصیان» داد (پارسادوست، ۸۳۳-۸۳۵؛ مجیر شیبانی، ۲۱۱). او از آن پس، کارها را به نزدیکان و امیران سپرده بود و خود بیشتر به شادخواری و شکار میپرداخت. با آنکه خبر مرگ سلیم در ۹۲۶ق/ ۱۵۲۰م به اسماعیل آرامش روحی بخشید، ولی وی نیز پس از چندی درگذشت (جهانگشای، ۵۴۶، ۵۶۹؛ نویدی، ۵۶؛ روملو، ۱۷۶). شیوۀ کشورداری شاه اسماعیل یکم و ترویج مذهب جعفری محتملاً مانع تجزیه و تقسیم ایران آشوبزده میان دو امپراتوری نیرومند عثمانی و ازبک شد (سفرنامههای، ۳۲۸-۳۲۹؛ ریاض الاسلام، ۲۱، ۲۳). برای تعدیل سیاستهای افراطی سران قزلباش، او صوفیان و مریدان حیدری و نیز علمای ایرانی و علمای جبل عامل، کوفه و بحرین را به تدوین کتابهای فقه جعفری دعوت کرد (خواندمیر، امیر محمود، ۱۲۶؛ سفرنامههای، ۳۸۳). محقق کرکی، که در نشر فقه و اصول مذهب جعفری شخصیت مهمی بهشمار میرود، از جملۀ این علما بود (زرینکوب، ۳، ۳۴؛ قاضی احمد، ۷۳). از جمله کارهای شاه اسماعیل یکم برای بزرگداشت امامان شیعه، میتوان اینها را برشمرد: ضرب سکه با نام ۱۲ امام، قرار دادن نام امامان معصوم بهعنوان سجع مهرشاهی، مرمت و گسترش آرامگاه امامان در شهرهای عراق و مشهد، ساختن مقبره برای امامزادهها در شهرهای ایران، و طرح آبرسانی از فرات به نجف (جهانگشای، ۱۴۹، ۲۸۹-۲۹۲؛ مشیری، ۱۸۲-۱۸۵؛ سفرنامههای، ۴۲۷- ۴۲۸؛ عالمآرای، ۱۲۷-۱۲۹؛ اصفهانی، ۶۳۵؛ قاضی احمد، ۱۵۱؛ ابوالحسن مستوفی، ۵۵۶). شاه اسماعیل برای ترویج مذهب تشیع در کشوری که بیشتر مردم آن اهل تسنن بودند، گاه به خشونتهایی نیز دست میزد و این کار غالباً به دست قزلباشان و تبرائیان انجام میگرفت (عالمآرای، ۶۴-۶۵؛ قاضی احمد، ۸۶؛ سفرنامههای، ۴۰۹). شاه اسماعیل یکم به رسوم و آیینهای مذهبی و ملی بسیار علاقه داشت و به آبادانی و ساخت بناهای یادبود اشتیاق نشان میداد (پارسادوست، ۸۱۳-۸۱۶؛ جهانگشای، ۴۲۸-۴۲۹، ۵۷۳-۵۷۴؛ سیلوا فیگوئِروا، ۱۳۴). مهمترین آثاری که از وی به یادگار مانده، اینهاست: چهار بازار دور میدان قدیم اصفهان، مدرسۀ هارونیه و بقعۀ امامزاده هارون در اصفهان، بناهای یادبود در اوجان فارس و شیراز، و سرانجام، ساختمانهای چندی که در خوی و تبریز بنیاد کرد (حسینی، ۳۳؛ قاضی احمد، ۱۵۱؛ جهانگشای، ۳۰۳؛ سفرنامههای، ۳۷۹-۳۸۲). شاه اسماعیل به فارسی و ترکی شعر میسرود و خطایی تخلص میکرد (جهانگشای، ۶۰۹؛ سام میرزا، ۱۱). مآخذ ابوالحسن مستوفی، گلشن مراد، بهکوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، ۱۳۶۹ش؛ اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی؛ اصفهانی، مهدی، «مکاتیب تاریخی»، ارمغان، ۱۳۰۳ش، س ۵، شم ۱۱-۱۲؛ باکیخانف (ض: باکیخانوف)، عباسقلی، گلستان ارم، بهکوشش عبدالکریم علیزاده و دیگران، باکو، ۱۹۷۰م؛ پارسادوست، منوچهر، شاه اسماعیل اول، تهران، ۱۳۷۵ش؛ جهانگشای خاقان (تاریخ شاه اسماعیل)، چ تصویری، مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان، اسلامآباد، ۱۳۶۴ش؛ حسینی استرابادی، حسن بن مرتضى، از شیخ صفی تا شاه صفی (تاریخ سلطانی)، بهکوشش احسان اشراقی، تهران، ۱۳۶۴ش؛ خواندمیر، امیر محمود، ایران در روزگار شاه اسماعیل و شاه طهماسب، بهکوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، ۱۳۷۰ش؛ خواندمیر، حبیبالسیر، ج ۴؛ روملو، حسن، احسن التواریخ، بهکوشش چارلز نرمن سِدِن (ض: چارلس نارمن سیدن)، بارودا (هندوستان)، ۱۹۳۱م (ب چ، تهران، کتابخانۀ صدر، بیتا)؛ ریاحی، محمدامین، زبان و ادبیات فارسی در قلمرو عثمانی، تهران، ۱۳۶۹ش؛ ریاضالاسلام، تاریخ روابط ایران و هند در دورۀ صفویه و افشاریه، ترجمۀ باقر آرام و عباسقلی غفاریفرد، تهران، ۱۳۷۳ش؛ زرینکوب، عبدالحسین، روزگاران (روزگاران ایران)، تهران، ۱۳۷۴-۱۳۷۵ش، ج ۳؛ سام میرزا صفوی، تذکرۀ تحفۀ سامی، بهکوشش رکنالدین همایون فرخ، تهران، بیتا؛ سفرنامههای ونیزیان در ایران، ترجمۀ منوچهر امیری، تهران، ۱۳۴۹ش؛ سیلوا فیگوئِروا، گارثیادِ (ض: دن گارسیا د سیلوا فیگوئروآ)، سفرنامه، ترجمۀ غلامرضا سمیعی، تهران، ۱۳۶۳ش؛ طاهری، ابوالقاسم، تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران، تهران، ۱۳۴۹ش؛ عالمآرای صفوی، بهکوشش یدالله شکری، تهران، ۱۳۶۳ش؛ غفاری قزوینی، احمد، تاریخ جهانآرا، بهکوشش مجتبى مینوی، تهران، ۱۳۴۳ش؛ فلسفی، نصرالله، چند مقالۀ تاریخی و ادبی، تهران، ۱۳۴۲ش؛ قاضی احمد قمی، خلاصة التواریخ، ج ۱؛ قزوینی، یحیی بن عبداللطیف، لب التواریخ، تهران، ۱۳۶۳ش؛ مجیر شیبانی، نظامالدین، تشکیل شاهنشاهی صفویه، تهران، ۱۳۴۶ش؛ محمد معصوم، تاریخ سلاطین صفویه، بهکوشش امیرحسن عابدی، تهران، ۱۳۵۱ش؛ مشیری، محمد، «دربارۀ مهرهای شاه اسماعیل اول»، بررسیهای تاریخی، ۱۳۵۱ش، س ۷، شم ۴؛ نویدی شیرازی، زینالعابدین، تکملةالاخبار، بهکوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۶۹ش؛ هامر پورگشتال، یوزف فون، تاریخ امپراتوری عثمانی، ترجمۀ میرزا زکی علیآبادی، بهکوشش جمشید کیانفر، تهران، ۱۳۶۷- ۱۳۶۹ش، ج ۲؛ نیز: EI 2. مهدی کیوانی (دبا) شاه اسماعیل دوم (سل : ۹۸۴-۹۸۵ق/ ۱۵۷۶-۱۵۷۷م) فرزند دوم شاه طهماسب یکم، و سومین فرمانروای صفوی. اسماعیل ۱۴ساله بود که القاص، برادر شاه طهماسب، به سلطان سلیمان عثمانی پناهنده شد و شاه طهماسب نیز ولایت شروان را به اسماعیل داد (غفاری، ۲۹۶-۲۹۷). والی جوان و جنگجویانش در نبرد برضد تهاجمهای پیاپی سلطان سلیمان و متحدش، القاص، شرکت کرد (روملو، ۳۲۶-۳۳۶؛ نویدی، ۹۸-۱۰۲) و در قفقاز و آسیای صغیر، پیروزیهای نمایانی به دست آورد (روملو، ۳۶۱-۳۷۰؛ طهماسب، ۵۵-۷۳؛ عالمآرای...، ۱۹۷-۲۰۷). اسماعیل در این جنگها برخی از سرزمینهای قلمرو عثمانی را چنان عرصۀ تاراج و ویرانی قرار داد که تا سالها، ترمیم آن ویرانیها میسر نبود (نویدی، ۹۹). از آن هنگام، وی در دیدۀ قزلباشها حکم قهرمان ملی یافت (هینتس، ۲۸). گرچه صلح آماسیه (۹۶۱ق/ ۱۵۵۵م) به نبردهای ایران و عثمانی خاتمه داد (طهماسب، ۷۳)، اسماعیل و یارانش آن را نپذیرفتند. از این رو، شاه طهماسب اسماعیل را ولایت خراسان داد تا او را از صحنۀ جنگ و صلح شمال غرب دور کند. با این همه، اسماعیل همچنان طرفدار حملۀ قزلباشها به عثمانی و تصرف بغداد بود (سفرنامههای...، ۴۳۶؛ هینتس، ۳۴، ۳۵). سرانجام، شاه طهماسب اسماعیل را خواست و او را در قلعۀ قهقهه به زندان انداخت (اسکندربیک، ۱۲۵؛ بیات، ۱۶۲) و یارانش را نیز کشت یا زندانی کرد (قاضی احمد، ۱/ ۳۸۵؛ تاریخ...، ۴۰). اسماعیل ۲۱ سال در قهقهه زندانی بود (افوشتهای، ۵۹) تا شاه طهماسب درگذشت و حیدرمیرزا، فرزند سوم او، به یاری طایفۀ استاجلو و شماری از منصبداران، با ارائۀ وصیتنامۀ «تزویری»، در ۹۸۴ق/ ۱۵۷۶م خود را شاه خواند (روملو، ۴۶۵-۴۶۶؛ افوشتهای، ۱۹-۲۰؛ منجم، ۲۷)؛ اما مخالفان و قزلباشان که بیشتر از قورچیان شاملو، روملو، افشار و قاجار بودند، در خانۀ حسینقلی خلفا جمع شدند (روملو، ۴۶۶-۴۶۹؛ افوشتهای، ۱۹) و روز بعد، به راهنمایی پریخان خانم، دختر شاه طهماسب، حیدر را به قتل رساندند (همو، ۲۲؛ روملو، ۴۷۱-۴۷۲) و سلطنت به نام اسماعیل کردند (اسکندربیک، ۱۹۷؛ واله، ۵۰۴-۵۰۵). اسماعیل در صفر ۹۸۴/ مۀ ۱۵۷۶ از قهقهه بیرون آمد و راهی پایتخت شد (روملو، ۴۷۶-۴۸۲؛ واله، ۵۰۸-۵۱۶) و تاج شاهی بر سر نهاد و چون بیم داشت به سرنوشت برادرش، سلطان حیدر، دچار شود، بر آن شد تا هر مدعی احتمالی سلطنت را از میان بردارد. از این رو، نخست حسینقلی خلفا را برکنار و کور کرد و دستور قتل سران استاجلو را داد، به بهانۀ آنکه طرفدار سلطان حیدر بودند (اسکندربیک، ۲۰۳-۲۰۴؛ واله، ۵۲۹-۵۳۳). سپس ۹ تن از برادران و برادرزادگان خود را به قتل رساند (روملو، ۴۸۶-۴۸۷؛ افوشتهای، ۳۴؛ اسکندربیک، ۲۰۹-۲۱۲؛ واله، ۵۴۲-۵۴۹؛ شاملو، ۱۰۰).
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.