امیر عباس هویدا
نویسه گردانی:
ʼMYR ʽBAS HWYDʼ
امیرعبّاس هویدا (۲۸ بهمن ۱۲۹۷ – ۱۸ فروردین ۱۳۵۸[۱]) سیاستمدار ایرانی بود. او در زمان پادشاهی محمدرضا پهلوی به مدت ۱۲ سال و شش ماه نخستوزیر ایران بود که این طولانیترین مدت نخستوزیری در تاریخ ایران است.[۲] هویدا فرزند حبیبالله عینالملک، سفیر ایران در لبنان، بود و به همین دلیل کودکی و نوجوانیاش در کشور لبنان سپری شد. او پس از تحصیل در مدرسه فرانسوی بیروت برای ادامه تحصیل به اروپا رفت و پس از دریافت مدرک در رشته علوم سیاسی از دانشگاه آزاد بروکسل به ایران بازگشت. او چند ماه پس از بازگشت به ایران وارد دانشکده افسری شد و هشت ماه بعد در سال ۱۳۲۲ درخواستش برای کار در وزارت خارجه پذیرفته شد. هویدا در مرداد ۱۳۲۴ به عنوان وابسته سفارت راهی فرانسه و مدتی بعد آلمان شد. او در سال ۱۳۲۹ به ایران بازگشت و در دوره وزارت عبدالله انتظام به سمت منشی وزیر خارجه منصوب شد. او چند ماه بعد به خدمت کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد درآمد و پنج سال را در این سازمان کار کرد. در ۱۳۳۵، او در سفارت ایران در ترکیه مشغول به کار شد و سرانجام مدتی بعد از انتصاب سرلشکر حسن ارفع به سفارت ایران در ترکیه به تهران منتقل شد. هویدا پس از انتقال به تهران در شرکت ملی نفت مشغول به کار شد و مراتب ترقی را به سرعت طی کرد و در ۱۳۳۷ عضو هیئت مدیره این شرکت شد. او در سال ۱۳۴۲ به وزیر دارایی منصوب شد و پس از اینکه نخستوزیر وقت، حسنعلی منصور، توسط فداییان اسلام ترور شد، هویدا از سوی شاه مسئولیت تشکیل کابینه یافت و به نخستوزیری رسید. او نزدیک به ۱۳ سال در این جایگاه باقی ماند تا اینکه در مرداد سال ۱۳۵۶ از سمت خود برکنار و به وزارت دربار منصوب شد. با شدت یافتن تظاهرات علیه حکومت پهلوی شاه در تلاش برای آرام کردن اوضاع دستور به بازداشت هویدا داد. به دنبال انقلاب ۱۳۵۷، هویدا خود را به انقلابیون تسلیم کرد و در دادگاههای اسلامی حاضر شد. اتهامات او «افساد فی الارض» و «محاربه با خدا» بود و توسط صادق خلخالی به اعدام محکوم شد. اما پیش از اجرای حکم و در زمان تنفس دادگاه توسط یک روحانی به ضرب گلوله کشته شد. قاتل او نامعلوم است.[۳] جسد هویدا سه ماه در سردخانه نگهداری و بعد از آن به صورت گمنام به خاک سپرده شد. سرگذشت هویدای جوان (چپ) به همراه خانواده در بیروت (۱۹۲۹) امیرعباس هویدا در ۲۸ بهمن ۱۲۹۷ هجری شمسی در تهران متولد شد. پدرش حبیبالله نام داشت؛ او مردی از طبقه متوسط با زمینه بهائی بود، هر چند مدارک کمی دربارهٔ اعتقاد شخص حبیبالله به بهائیت در بزرگسالی وجود دارد و مدارک باقیمانده نشان نمیدهد که او فرزندان خود را به عنوان بهائی بار آورده باشد. حبیبالله معلم فرزندان سردار اسعد بختیاری بود و احمدشاه مطابق پیشنهاد سردار اسعد، به او لقب عین الملک بخشید. زمانی که در عهد رضاشاه داشتن نام خانوادگی اجباری شد، عین الملک نام خانوادگی هویدا را برای خود برگزید. مادر امیرعباس هویدا، افسر الملوک سرداری بود. افسر الملوک زنی از سلسله قاجار و شیعهای معتقد بود.[۴] تا زمان تولد هویدا، پدرش به یک دیپلمات میانرده در وزارت امور خارجه ایران تبدیل شده بود. هویدا تنها ۲ سال داشت که پدرش از سوی وزارت خارجه به دمشق منتقل شد. در نتیجه، امیرعباس مدت زیادی از کودکی خود را در خارج از کشور و در دمشق، بیروت، پاریس، لندن و بروکسل سپری کرد که تأثیر زیادی بر شخصیت او گذاشت. هویدا در خاطرات جوانی خود دربارهٔ این دوره مینویسد که باعث شد تصمیم بگیرد که دیگر هرگز ایران را ترک نکند و رنج غربت را به جان نخرد. سپری کردن سالهای کودکی و نوجوانی در خارج از ایران همچنین سبب شد هویدا فرانسه را به عنوان زبان اول صحبت کند. در نتیجه، هر چند مادرش تأکید زیادی به آموزش فارسی به فرزندان خود داشت، اما هویدا در آغاز بزرگسالی فارسی را با لهجه فرانسوی حرف میزد. او عربی را نیز در همین زمان فرا گرفت.[۵] زمانی که فریدون، برادر کوچک هویدا و فرزند دوم خانواده، متولد شد، امیرعباس چهار ساله بود. هر دو کودک نزدیکی بیشتری با مادر خود داشتند. پدرشان اغلب در سفر بود و در نتیجه، وظیفه تربیت فرزندان به افسر الملوک واگذار شده بود. هویدا این رابطه نزدیک را تا زمان مرگ مادرش حفظ کرد. او پدر خود را در ۱۷ سالگی از دست داد. هویدا زمانی که در مدرسه فرانسوی بیروت مشغول تحصیل بود، زمان زیادی را صرف مطالعه آثار ادبی کلاسیک فرانسه کرد. او همچنین در این زمان به مارکسیسم علاقهمند شد و در سالهای آتی عمر خود با مارکسیستهای معروف ایرانی مثل احسان طبری و ایرج اسکندری دوستی نزدیکی داشت. این مسائل سبب شد هویدا به چپگرا بودن معروف شود و به همین جهت محافظهکاران ایران به او اعتماد نداشتند. البته، چپها نیز هیچگاه او را یکی از خودشان ندانستند.[۶] هویدا در نوجوانی عمیقاً به مائدههای زمینی اثر آندره ژید علاقهمند بود. او زمانی که در سپتامبر ۱۹۳۸ وارد پاریس شد، یک نسخه از این کتاب را با خود به همراه داشت. البته دیری نپایید که مجبور شد در اثر منازعهای دیپلماتیک میان دولت رضاشاه و فرانسه، پاریسِ محبوب خود را ترک کند. هویدا مدتی را در لندن سپری کرد و در این زمان انگلیسی را نیز فرا گرفت. سپس راهی بروکسل شد. او ۳ سال در دانشگاه آزاد بروکسل دانشجو بود و با مدرک کارشناسی در رشته علوم سیاسی فارغالتحصیل شد. نمرات هویدا هم در دبیرستان و هم در دانشگاه متوسط بودند.[۷] امیرعباس هویدا در ۱۳۲۱ به تهران بازگشت. ایران در این زمان در اشغال نیروهای شوروی و بریتانیا بود. او مدت کوتاهی بعد از بازگشت به کشورش، توسط وزارت امور خارجه استخدام شد. وی همچنین به عنوان افسر وظیفه وارد ارتش شد. هویدا با نسل جدید نویسندگان و فلاسفه فرانسوی آشنایی داشت و همین باعث شد به معروفترین محافل روشنفکری تهران وارد شود. این موضوع زمینهساز آشنایی او با صادق هدایت و صادق چوبک شد. هویدا و هدایت تا زمان خودکشی صادق هدایت دوستان نزدیک یکدیگر بودند. او همچنین تا پایان عمر خود به صورت جسته و گریخته با چوبک در مکاتبه بود.[۸] هویدا از با دو تن از پسران زینالعابدین رهنما دوستی نزدیکی داشت. مطابق پیشنهاد رهنما، او را در سال ۱۳۲۳ به عنوان آتاشه سفارت ایران در پاریس انتخاب کردند. این اولین منصب دیپلماتیک هویدا بود و درگیر شدن سفارت ایران در یک رسوایی باعث شد تقریباً آخرین هم باشد. در خرداد ۱۳۲۴ واقعه سفارت پاریس اتفاق افتاد؛ طی جنگ جهانی دوم، بسیاری از فرانسویان داراییهای خود را به سوئیس منتقل کرده بودند و پایان جنگ، قصد داشتند آنها را به فرانسه بازگردانند اما نیاز بود تعرفه گمرکی پرداخت کنند. گروهی از افراد، شامل دیپلماتها، از این تعرفه معاف بودند. در نتیجه، برخی از آنان از کشورهای گوناگون از جمله ایران، حاضر شدند داراییها را به صورت قاچاق وارد کشور کنند. یک روزنامه چپگرای فرانسوی نام هویدا را میان این افراد ذکر و نشریه خواندنیها در ایران نیز آن تکرار کرد. با این حال، هر چند اسناد وزارت خارجه فرانسه تردیدی باقی نمیگذارد که هویدا بیگناه بود و آن روزنامه فرانسوی نیز ۲ بار حرفش را پس گرفت، این واقعه بر زندگی سیاسی هویدا سایه افکند، تا جایی که یکی از اتهاماتی که در دادگاههای اسلامی به او وارد کردند «قاچاق هروئین در فرانسه» بود.[۹] هویدا در پاریس با عبدالله انتظام نیز آشنا شد. انتظام یکی از فراماسونهای معروف ایران بود و هویدا نیز سالها بعد به تشویق او فراماسون شد. زمانی که انتظام را به ریاست دفتر کنسولی ایران در اشتوتگارت آلمان گماشتند، او ترتیبی داد که هویدا نیز به آن کشور منتقل شود. هویدا بعد از ۳ سال خدمت در اشتوتگارت به ایران بازگشت. این زمان مصادف بود با نخستوزیری محمد مصدق و جنبش ملی شدن صنعت نفت. دو وزیر خارجه مصدق در وزارت امور خارجه—باقر کاظمی و پس از او حسین فاطمی—بسیاری از پرسنل وزارت را اخراج کردند. فاطمی یکی از معروفترین متهمکنندگان اعضای سفارت ایران در پاریس بود و احتمالاً اگر هویدا در ایران میماند، توسط فاطمی از وزارتخانه اخراج میشد؛ در نتیجه، هویدا بیماری مادرش را بهانه ترک ایران کرد و به خدمت سازمان ملل متحد درآمد. خروج از ایران در این زمان به هویدا این امکان را داد که مجبور نشود در منازعات سیاسی عهد مصدق طرف یکی از جناحین را بگیرد.[۱۰] به هر روی، هویدا در ژنو مستقر شد. استخدام در سازمان ملل او به این امکان را داده بود که به عنوان کارمند آن نهاد، به کشورهای مختلفی، به خصوص در آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین، سفر کند. هویدا در سالهای کار برای سازمان ملل بهطور پیاپی با منصور دیدار میکرد. منصور تا سال ۱۳۳۵ در سفارت ایران در واتیکان مشغول به کار شده بود و بهطور مستمر به هویدا اصرار میکرد که به ایران بازگردد و در وزارت امور خارجه مشغول به کار شود. نهایتا هویدا پذیرفت؛ به عنوان اولین مأموریت در شغل جدید، او را به سفارت ایران در ترکیه منتقل کردند، جایی که علی منصور، پدر حسنعلی منصور، سفیر بود. دیری نپایید که سفارت علی منصور به اتمام رسید. هویدا از آذر تا دی ۱۳۳۶ کاردار موقت بود. سفیر جدید، سرلشکر حسن ارفع، فردی نظامی بود و در سفارت هم نظم نظامی طلب میکرد. هویدا تحت نظر او تجربه دلچسبی در سفارتخانه نداشت و زمانی که عبدالله انتظام و فؤاد روحانی به او پیشنهاد شغلی در شرکت ملی نفت ایران دادند، از کارش در آنکارا استعفا داد و به تهران بازگشت.[۱۱] حضور غیرمنتظره هویدا در مراتب بالای شرکت نفت، باعث بروز مخالفتهایی از جانب کارمندان شرکت شد. دیری نگذشت که او توانست خود را به عنوان مدیری لایق ثابت کند. هویدا همچنین نشریهای به نام کاوش تأسیس کرد که در آن، مقالاتی از روشنفکران مطرح زمانه را به چاپ میرساند. او خود نیز در کاوش مینوشت؛ مقالات هویدا در این نشریه دربارهٔ موضوعات مختلفی بودند که بعدها به زندگی سیاسیاش شکل دادند. او اصرار داشت که ایران باید از این «چرخه عقبماندگی» خارج شود و پیشنهاد کرد که متخصصانی تربیت شوند که جای غربیهای حاضر در ایران را بگیرند. تا این زمان، منصور نیز به تهران بازگشته بود. هویدا و منصور با کمک یکدیگر کانون مترقی را تأسیس کردند. هویدا در یادداشتی برای نخستین گردهماییهای کانون، گفت که آنان باید با شاه وارد «همکاری مشروط» شوند که بر اساس آن، تحت بیرق محمدرضاشاه، ایران به هدف مدنظر که همان تبدیلشدن به کشوری مدرن بود، دست پیدا کند.[۱۲] در آن سالهای آغازین دهه ۱۹۶۰، رهبران آمریکا، به خصوص دوایت آیزنهاور، نگرانهایی دربارهٔ ثبات ایران داشتند و شاه را برای انجام اصلاحات تحت فشار قرار دادند. یکی از این موارد، ورود نسل جدیدی از سیاستمداران به صحنه سیاست ایران بود؛ سیاستمدارانی که با شرایط جهان روز سازگارتر بودند، سایه گذشته بر ایشان سنگینی نمیکرد و بر حفظ ایران در بلوک غرب تأکید داشتند. هویدا و گروهش از همین دسته بودند. حتی رئیس هیئت سازمان سیا در تهران در گزارشی کانون مترقی را جایگزینی برای جبهه ملی دانسته بود. در پاییز ۱۳۴۲، شاه کانون مترقی را تأیید کرد و آنان در آذر نام خود را به حزب ایران نوین تغییر دادند. چند روز مانده به نوروز ۱۳۴۳، اسدالله علم از نخستوزیری استعفا داد و حسنعلی منصور مأمور تشکیل کابینه جدید شد؛ او هویدا را وزیر دارایی دولت خود کرد.[۱۳] وزارت دارایی به فساد معروف بود. هویدا با آغاز دوره وزارتش، تلاش کرد آن را اصلاح کند و در این راه، تکنوکراتهای جوان و متعهدی را با خود به آن وزارتخانه برد. در همین زمان بود که او برای اولین بار بهطور خصوصی با محمدرضاشاه دیدار کرد و شاه در همان دیدار اول او را پسندید. هر دوی آنها به زبان و فرهنگ فرانسه علاقهمند بودند و شاه همیشه از حمایت روشنفکران استقبال میکرد؛ او هویدا را روشنفکری یافت که اشتهایی سیریناپذیر دربارهٔ کتابها و تفکرات جدید دارد. به علاوه، شاه مایل بود قدرت را هر چه بیشتر در دستان خودش متمرکز کند و هویدا میتوانست در این مسیر به او یاری رساند. به نظر میرسد هویدا نیز دریافته بود که بعد از عهد مصدق، دیگر وزیری که بخواهد مستقل از سلطنت عمل کند از جانب شاه برتابیده نخواهد شد. مانند دوره کار در شرکت نفت، هویدا در وزارت دارایی نیز ساعتهای طولانی را وقف کار میکرد. کامپیوتر در دوره او برای اولین بار در وزارتخانه مورد استفاده قرار گرفت. او به چند انحصار دولتی، به خصوص انحصار بر تجارت قند، پایان داد. همچنین هویدا پذیرفت روند تدوین بودجه دولت که تا پیش از این میان وزارتخانه و سازمان برنامه و بودجه تقسیم شده بود، زین پس به صورت متمرکز انجام شود.[۱۴] پس از ترور منصور توسط گروه فداییان اسلام، وی توسط محمدرضاشاه پهلوی به عنوان نخستوزیر ایران منصوب شد و ۱۲ سال و ۶ ماه در این پست ماند. در سال ۱۳۴۴ امیرعباس هویدا که در آن زمان رئیس دولت بود، استعفای خود را به محمدرضا پهلوی ابلاغ کرد و بار دیگر مأمور تشکیل دولت شد.[۱۵] علاقه به تولیدات ملی نخستوزیر امیرعباس هویدا بیشتر کالاهای ایرانی را میپسندید و راننده نیز نداشت و با پیکان خود به سر کار میرفت. تولید اولین خودرو پیکان در ایران در سال ۱۳۴۶ صورت گرفت. هویدا در خرداد همین سال یک دستگاه پیکان برای خود خریداری نمود. نخستوزیر وقت ایران در ساعتهای غیر اداری سفرهای شهریاش را با پیکان انجام میداد که به گفته یکی از مجلات آن زمان این کار نخستوزیر باعث دلگرمی تولیدکنندگان پیکان شده بود چون یک مقام مسئول در کشور به جای اینکه سوار خودروهای خارجی شود از خودروی ایرانی استفاده میکند.[۱۶] پستها • کارمند دولت • کارمند وزارت خارجه • کاردار کنسولگری ایران در فرانسه - آلمان - هلند - بلژیک • منشی دولت • نخستوزیر • وزیر دربار کابینه نخستوزیر امیرعباس هویدا و کابینهاش. هویدا عصا در دست، هنگام دست تکان دادن محمدرضا پهلوی واپسین پادشاه ایران به همراه امیرعباس هویدا و کابینهاش در سال ۱۳۵۳ دیدگاههای دینی هویدا بارها اتهام بهایی بودن خود را که در زمان اوجگیری انقلاب ۱۳۵۷ ایران از سوی مخالفان مذهبی حکومت به آن متهم شده بود رد میکرد و همچنین وی به مسلمان بودن خود اشاره کردهاست.[۱۷] هنگامیکه در ایران شایعاتی مبنی بر بهایی بودنِ هویدا گسترده شد، هم شاه و هم هویدا این موضوع را تکذیب کردند.[۱۸][۱۹][۲۰] عباس میلانی میگوید که پدر امیرعباس - حبیبالله - از طبقه متوسط جامعه بودند که ریشههایی از بهاییت داشتهاند، اما مدرک ضعیفی وجود دارد که نشان میدهد حبیبالله در بزرگسالی به آئین بهاییت اعتقاد داشتهاست. علاوه بر این، هیچ مدرکی وجود ندارد که ثابت کند وی فرزندانش را بر اساس آموزههای آئین بهایی پرورش دادهاست.[۲۱] امروزه هم کسانی که مدعی هستند هویدا همچون پدرش حبیبالله عین الملک پیرو آیین بهائی بوده به مدارک و اسنادِ بدست آمده از ساواک استناد میکنند، اما بهائیان تمامی آن اسناد را جعلی و ساختگی میدانند.[۲۲] سند نخست هویدا و ملک حسین پادشاه اردن. تهران، ۱۳۵۲ این سند، ظاهراً نامهای از یکی از بزرگان جامعهٔ بهائی به نام قاسم افشاری به مناسبت تصادف هویدا در جادهٔ شمال و شکستگی پای او، برای فرهنگ مهر است که در آن تاسفِ خود را ابراز داشتهاست: «آقای دکتر فرهنگ مهر معاون محترم وزارت دارائی: بمناسبت پیشامدی که برای آقای هویدا وزیر محترم دارائی رخ داده خواهشمند است مراتب تأثر و تاسف اینجانب و برادرانم را به عموم هم مسلکان و بهخصوص آقای ثابت پاسال مدیر محترم تلویزیون ایران که بزرگترین خدمتگزار فرقه ما هستند ابلاغ فرمائید. احترامات فائقه را تقدیم میدارد قاسم افشاری»[۲۳] اولین نکتهای که به ذهن میآید این است که این مدرک، بهائی بودن هویدا را ثابت نمیکند و هیچ ارتباطی به باورها و گرایشهای دینی هویدا ندارد. سند بالا در صورت اصلی بودن بیان میدارد که یک نفر زیر دست بهائی تأثر خود را از تصادف هویدا به رئیسش ابلاغ کردهاست. نکتهٔ دیگری که برای جعلی بودن سند میتواند مدرکی باشد این است که ممکن نیست که یکی از سران جامعهٔ بهائی دین خود را «فرقه» یا «مسلک» بخواند ولی این واژهها غالباً در میان مخالفانِ دین بهائی یا به قول بهائیان، بهائیستیزان رواج دارد.[۲۴] سند دوم دومین کنگره حزب رستاخیز ایران، جمشید آموزگار پس از انتخاب به دبیرکلی حزب رستاخیز. در نگاره: ۱.جمشید آموزگار ۲.قاسم معتمدی ۳. امیرعباس هویدا سندِ گزارشِ ساواک از جلسهٔ بهائیانِ ناحیه ۲ شیراز: «جلسهای با شرکت ۱۲ نفر از بهائیان ناحیه ۲ شیراز در منزل آقای هوشمند (در خیابان فردوسی) و زیر نظر آقای فرهنگی تشکیل گردید. پس از قرائت مناجات شروع و خاتمه و قرائت صفحاتی از کتاب لوح احمد و ایقان آقایان فرهنگی و محمدعلی هوشمند پیرامون وضعیت اقتصادی بهائیان در ایران صحبت کردند. فرهنگی اظهار داشت: بهائیان در کشورهای اسلامی پیروز هستند و میتوانند امتیاز هر چیزی را که میخواهند بگیرند. تمام سرمایههای بانکی و ادارات و رواج پول در اجتماع ایران مربوط به بهائیان و کلیمیان میباشند… شخص هویدا بهائیزادهاست. عدهای از مأمورین مخفی ایران که در دربار شاهنشاهی میباشند میخواهند هویدا را محکوم کنند، ولی او یکی از بهترین خادمین امراللهاست و امسال مبلغ ۱۵ هزار تومان به محفل ما کمک نمودهاست. آقایان نگذارید کمر مسلمانان راست شود…»[۲۵] دلایلی که برای جعلی بودن این سند میشود از آنها نام برد بدین شرح است: 1. پس از خواندن مناجات خاتمه این صحبتها رد و بدل میشود. گویا سازنده این سند بر این باور است که خاتمه نام مناجاتی است که در دین بهائی وجود دارد. بهائیان به مناجاتی، «مناجات خاتمه» میگویند که پس از ختم جلسه و برای خاتمه آن خوانده میشود. 2. تعداد افراد محفل بهائی ۹ نفر است و نه ۱۲ نفر. 3. لوح احمد، یکی از الواح نوشتهشده توسط بهاءالله، شارع دین بهائی، لوحی است که نهایتاً در بهترین حالت و بزرگترین فونت ۲ یا ۳ صفحهاست، بنابراین احتمالاً این جمله صحیح نمیباشد: «صفحاتی از کتاب لوح احمد». 4. در رابطه با ایقان یکی از آثار بهاءالله، گویا نویسنده اطلاع از محتویات ایقان نداشته و صرفاً آن را به عنوان یک کتاب مذهبی میشناسد. به نظر بهائیان تا به حال دیده نشدهاست که برای شروع یک جمع بهائی قسمت هائی از ایقان خوانده شود، زیرا محتویات ایقان ارتباطی با شروع و خاتمه یک جمع ندارد.[۲۴] سندهایی که مسلمان بودن هویدا را نشان میدهد با این همه به نظر میرسد محیط خانوادگی کودکی هویدا فاقد کمترین اشارهای به دین بهائی بوده بهطوریکه برادر امیرعباس یعنی فریدون هویدا میگوید من برای بار اول در ۱۴ سالگی (پس از مرگ پدر و آن هم از یک دوست) کلمه بهائی را شنیدم.[۲۶] خود او پیش از نخستوزیری و در دوران نخستوزیری و پس از آن در هنگام زندان و محاکمه و حتی تا پای اعدام صریحاً خود را فردی مسلمان و مسلمانزاده میدانسته و هرگز ادعای بهائی بودن نکردهبود. کیفر خواست رسمی دولت جمهوری اسلامی ایران و دادگاه انقلاب نیز صحبتی از بهائی بودن او نمیکند. دادگاه انقلاب در ارائه متن محاکمه و مجازات اعدام هم ایشان را فردی مسلمان معرفی کرده بود و این سند در جرائد روز ایران منتشر گشته و در دسترس همگان است.[نیازمند منبع] عباس میلانی در کتاب خود در بیوگرافی و زندگینامه وی «معمای هویدا (The Persian Sphinx)» هم پس از مطالعه اسناد و شواهد تاریخی و مصاحبههای وی، ادعای هویدا و دادگاه انقلاب جمهوری اسلامی را تأیید کرده بر مسلمان بودن (ویا بهائی نبودن) ایشان صحه میگذارند.[نیازمند منبع] امیر عباس هویدا مشغول طواف کعبه در دههٔ چهل خورشیدی نامهای سیاسی و اعتراضآمیز هم از خمینی به هویدا در دست است که در دههٔ ۱۹۶۰ نوشته شده و او هم هویدا را بهائی نمیخواند.[۲۷] دراسناد رسمی ساواک، «مذهب» امیرعباس هویدا «اسلام» درج شدهاست.[۲۸] امیرعباس هویدا در نخستین روزهای نخستوزیری در مراسم ختم حسنعلی منصور در تهران، ۱۳ بهمن ۱۳۴۳نماز میت را به جای میآورد.[۲۹] در مورد بهائی نبودن هویدا در یکی از گزارشهای ساواک به سال ۱۳۵۷ میتوان مورد دقیقتری یافت. این سند، بررسی نهایی و کامل ساواک در این مورد است و با در نظر گرفتن تمام شواهد موجود نوشته شدهاست. این سند در بولتن ویژهٔ به شماره ۶۶۵۸/۳۱۲ موجود است. «در بارهٔ انتساب وزیر دربار شاهنشاهی به فرقهٔ بهائی به استحضار میرساند: تا زمان انتصاب امیرعباس هویدا به مقام نخستوزیری، در هیچیک از سازمانهایی که وی خدمت مینموده به هیچوجه حتی کوچکترین بحث و شایعهای مبنی بر انتساب وی به این فرقه وجود نداشته و در بین دوستان و نزدیکان وی نیز چنین بحث و گفتگویی نبودهاست. پس از انتصاب وی به این سمت، مخالفین او شایع نمودند که پدرش وابسته به این فرقه بودهاست. برابر تحقیقاتی که به عمل آمده، پدر هویدا هنگامی که وی و برادرش در سنین طفولیت بودهاند، فوت شدهاست. مادر هویدا و افراد فامیل وی مسلمان بوده و میباشند، مادر هویدا که به مکه نیز مشرف شده مسلمانی مؤمن با تقوی است و فرزندان خود را نیز با تقوی و فضیلت تربیت نموده و دارای خصلتهای نیکوی انسانی میباشند. امیرعباس هویدا هیچگاه منتسب به فرقهٔ بهائی نبوده و به علاوه طبق تعالیم عالیهٔ اسلامی وی را بر یک سنت که از زمان حضرت رسول اکرم (ص) جاری بوده، هر فردی که خود را مسلمان معرفی کند و جملات شهادت … را ادا نماید مسلمان شناخته میشود و امیرعباس هویدا طی ۱۵ سال گذشته به مناسبتهای مختلف پیوسته اعتقاد خود را به دین مبین اسلام صریحاً و علناً بیان داشتهاست.»[۳۰] امیرعباس هویدا در هفدهم فروردین ۱۳۵۵ ضمن سفر به عربستان سعودی[۳۱] به زیارت اماکن مقدسه اسلامی شامل مسجدالحرام و مسجد النبی در مکه و مدینه رفت.[۳۲] زندگی خصوصی امیرعباس هویدا و همسرش لیلا امامی در خانه مادر هویدا امیرعباس هویدا چندی پس از مرگ منصور با خواهرزن او لیلا نظامالدین امامی که نوه دختری حسن وثوق (وثوق الدوله) بود، ازدواج کرد ولی این ازدواج در اوج اقتدار وی به طلاق انجامید؛ ولی دوستی او و همسرش تا پایان عمر هویدا پابرجا بود.[۳۳] بازداشت در دوره پهلوی هویدا در دادگاه انقلاب، در واپسین روز زندگانیاش. در کنار او، هادی غفاری هم دیده میشود. هویدا پس از ۱۲ سال و ۶ ماه تصدی پست نخستوزیری، در ۱۶ مرداد ۱۳۵۶ از سمت نخستوزیری برکنار شد. پس از هویدا، جمشید آموزگار عهدهدار مقام نخستوزیری شد. در کابینه جمشید آموزگار، هویدا به عنوان وزیر دربار منصوب شد. هجدهم شهریور ۱۳۵۷، یک روز پس از وقایع میدان ژاله تهران، هویدا از وزارت دربار استعفا کرد.[۳۴] در ۱۷ آبان ۱۳۵۷ خورشیدی، محمدرضا پهلوی چند نفر از مشاورانش را به جلسهای احضار کرد. فرح پهلوی هم حضور داشت. مهدی پیراسته، جواد شهرستانی، هوشنگ نهاوندی، رضا قطبی، حسن پاکروان و علیقلی اردلان که تازه به وزارت دربار منصوب شده بود نیز در جلسه شرکت داشتند. جلسه با موضوع نوسازی تشکیلات بنیاد پهلوی آغاز میشود. سپس فعالیت اقتصادی خاندان سلطنتی مورد بحث قرار میگیرد. این مباحث هیچکدام وقت چندانی نمیگیرد. محمدرضا پهلوی ناگهان دستور جلسه را تغییر داده و میگوید: مدتی است مشاورانش به خصوص فرماندهان ارتش خواستار بازداشت هویدا شدهاند. آنگاه از حاضران میخواهد که در اینباره بحث و رایزنی کنند. در گرماگرم صحبت، تلفن زنگ میزند و محمدرضا پهلوی گوشی را برمیدارد و برای چند لحظه سکوت میشود. محمدرضا پهلوی حرفی نمیزند و فقط گوش میدهد. سپس پاسخ میدهد: «اتفاقاً گروهی اینجا جمعاند و دربارهٔ همین موضوع صحبت میکنند.» هوشنگ نهاوندی میگوید که ناصر مقدم، رئیس ساواک پشت خط تلفن بود. محمدرضا پهلوی پس از چند لحظه سکوت در حالی که لبخندی تلخ بر گوشه لبانش نشسته بود، دست روی دهانی تلفن گذاشته و میگوید: «او هم فکر میکند بازداشت هویدا از شام شب واجبتر است.» دقایقی بعد، محمدرضا پهلوی از مشاورانش میخواهد که هر یک در مورد پیشنهاد بازداشت هویدا نظر خود را اعلام کنند. نهاوندی میگوید که دیدگاههای مختلفی در جمع وجود داشت؛ از جمله علیقلی اردلان میگفت چطور میشود نخستوزیر ۱۳ سالهٔ اعلیحضرت را به زندان انداخت. با این همه رأی اکثریت، بازداشت هویدا بود. این روایت نشان میدهد که تصمیم بازداشت هویدا در جریان رأیگیری مشاوران محمدرضا پهلوی انجام شد، اما سند تازهای که عباس میلانی به آن دست یافته نشان میدهد که محمدرضا پهلوی، از مدتی پیش تصمیم به بازداشت امیرعباس هویدا و نعمتالله نصیری رئیس پیشین ساواک گرفته بود. این سند، محتوای نامهای است که اخیراً از آنتونی پارسونز سفیر وقت بریتانیا به دست آمدهاست. عباس میلانی میگوید: محمدرضا پهلوی تصمیم خودش را گرفته بود و جلسهای که برای تصمیمگیری دربارهٔ وضعیت هویدا برگزار کرد، تنها یک صحنهسازی بود.[۳۵][۳۶] هویدا نمیدانست که بازداشتش تا پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ ادامه خواهد داشت. با اعلام بیطرفی ارتش به دستور ارتشبد عباس قره باغی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ خورشیدی، به نگهبانان زندان که همگی عضو ساواک بودند دستور داد هویدا را از زندان آزاد کنند و به هویدا هم توصیه کنند که فرار کند و برای کمک به هویدا، کلید یک اتومبیل و یک قبضه هفتتیر در اختیارش قرار دادند. هویدا توصیه قره باغی را نادیده گرفته و با دخترخالهاش خانم دکتر فرشته انشاء تماس گرفته و میگوید: میخواهد خود را تسلیم مقامهای دولت جدید کند. فرشته انشاء نیز بنابر درخواست هویدا، با داریوش فروهر تماس میگیرد. سپس گروهی متشکل از یک روحانی، یک گارد مسلح و یک نماینده وزارت دادگستری و خانم فرشته انشاء، هویدا را از ویلای ساواک با یک آمبولانس به دفتر مرکزی جبههملی منتقل میکنند. فروهر به استقبال هویدا رفته و با او رفتاری محترمانه میکند. سپس هویدا را به مدرسه رفاه (محل اقامت روحالله خمینی) انتقال میدهند.[۳۷][۳۸] محاکمه و مرگ هویدا در دادگاه انقلاب. هادی غفاری در سمت چپ عکس به چشم میخورد. هویدا تنها مقام بلندپایه رژیم پهلوی بود که بهرغم داشتن امکان فرار، از ایران نگریخت و از طریق داریوش فروهر، خود را تسلیم دولت موقت مهدی بازرگان کرد. به گفته مسعود بهنود، او در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ پس از فرار نگهبانها از زندان بیرون آمد و به خانهٔ محمود طالقانی تلفن زد و از آن طریق خود را تسلیم کرد.[۳۹] او سپس به دادگاه انقلاب تحویل داده شد و به روایتی با حکم صادق خلخالی قاضی دادگاه اعدام شد و با روایتی دیگر او قبل از اتمام دادگاه در وقت تنفس به قتل رسید.[۴۰] برادر او فریدون هویدا و بسیاری از سیاستمداران برجسته جهان تلاش بسیاری برای فرار، آزادی یا حداقل محاکمه آرامتر او در یک دادگاه دیگر نمودند، ولی هیچ نتیجهای نداشت.[۴۱] سیاستمدار علیاکبر ناطق نوری در خاطراتش نوشتهاست «زمانی که برای رسیدگی پرونده اقتصادی هویدا شروع به تحقیق کردیم تا اموال وی را مصادره کنیم، هرچه گشتیم و تلاش کردیم نتوانستیم چیزی پیدا کنیم زیرا هویدا مال و اموالی نداشت!!!»[۴۲] چگونگی مرگ پیکر هویدا در سردخانه. جای گلوله بر روی گردنش، مشهود است. عباس میلانی در دانشنامه ایرانیکا مینویسد که در جلسه دوم محاکمه هویدا، بعد از خواندن رأی هیئت منصفه توسط خلخالی، هنگامی که هویدا و مأمورین در حال خروج به سمت حیاط بودند، یکی از همراهان هویدا با استفاده از کلت، دو گلوله به او شلیک کرد. مرگ هویدا میتوانست دردناک و کند باشد. از اینرو هویدا از یکی از مأمورین خواست تا کارش را یکسره کند؛ و آن مرد هم پذیرفت و سومین گلوله را در سر هویدا شلیک کرد.[۴۳] میلانی در کتاب ایرانیان نامدار با این تفاوت روایت را تکرار میکند: «برخی میگویند که خلخالی به هویدا تیراندازی کرد، درحالی که بقیه آخوندی به نام غفاری را گناهکار اعلام میکنند.»[۴۴] متن دفاعیه هویدا در روزنامه اطلاعات ابراهیم یزدی مرگ هویدا را اینگونه روایت میکند: «زمانی که محاکمه مرحوم هویدا در زندان قصر شروع شد ومی خواست بگوید در دوران ۱۴ ساله زمامداری نخستوزیری شاه چه اتفاقاتی افتاد و خاطرات خود را بیان کند، پس از این که جلسه دادگاه تنفس داده میشود و هویدا به راهرو میآید، یکی از آقایان روحانی که آنجا بوده و من مایل نیستم اسم ببرم، در راهرو با هفت تیر کمری خود هویدا را میکشد و زمانی به خلخالی خبر میدهند که کار از کار گذشته بودهاست. هویدا را میبرند رو ی صندلی مینشانند و عکس میگیرند و حکم اعدامش را قرائت میکنند و سپس او را اعدام میکنند؛ ولی در واقع او را قبل از اعدام کشته بودند.»[۴۵] اصغر رخ صفت، رئیس وقت زندان قصر در این باره میگوید: «در آن دوره آقای هادی غفاری بدون آنکه مسئولیتی داشته باشد، به زندان قصر رفت و آمد داشت؛ متهم میبرد و میآورد. اسلحه میبرد و میآورد. در روز دادگاه هویدا که او را به حیاط پشت زندان برده بودند و هادی غفاری با یک تیر هویدا را پیش از اعلان حکم کشته بود، یادم است وقتی صدای تیر در یکوقت غیر متناسب آمد، بسیار ترسیدم. وقتی سمت صدای تیر رفتم، فهمیدم آقای غفاری هویدا را کشتهاست!» به گفته ابوالفضل حکیمی، نماینده مردمی حاضر در دادگاه هویدا: «مدتی که گذشت، تنفس دادند و هویدا را از در پشتی دادگاه خارج کردند. من به دنبال ایشان رفتم. هویدا را از پلهها پایین برده بودند. آن بخش از ساختمان زندان قصر یک حیاط کوچک بود که در انتهایش دو اتاق شبیه سلول انفرادی وجود داشت. ناگهان از سمت سلولها صدای گلوله آمد. لحظاتی بعد آقای خلخالی و آقای غفاری از آن اتاق خارج شدند. آقای غفاری یک کلت کمری در دست داشت و خلخالی با سرزنش به او میگفت: «دستت چرا میلرزید؟» فهمیدم هویدا را کشتهاند.»[۴۶] هادی غفاری در پاسخ به یک دانشجوی بسیجی دانشگاه شیراز گفت که هویدا را ترور نکردهاست و این دروغ، اتهامی است که عباس میلانی مطرح کردهاست. در ادامه میگوید: «اما برای من سؤال است ببینید جریان اصولگرایی به کجا رسیدهاست که شما به اعدام یک جنایتکار فاسد که ۱۳ سال خون مردم را در شیشه کرده بود اعتراض میکنید اما از اعدام یک سید مظلوم (میرحسین موسوی) دفاع میکنید؟»[۴۷] او در جای دیگر قتل هویدا را انکار کرد و عباس میلانی را فرد «کمشرف» خوانده که «هیچ اطلاعی از داخل کشور نداشته و صرفاً داستانسرایی کردهاست.»[۴۸] عباس میلانی در کتاب «معمای هویدا» یا ابوالهول ایرانی چنین روایتی از چگونگی مرگ هویدا را بازگو میکند. به نقل از این کتاب: «به محض آنکه پای هویدا به حیاط رسید، یکی از کسانی که در پشت سرش میآمد هفت تیری به دست گرفت و گلوی هویدا را نشانه رفت و دو تیر خالی کرد (در ترجمه فارسی که در ایران به چاپ رسیده نام هادی غفاری حذف شدهاست). هویدا به زمین افتاد و خون از رگ گردنش فواره میزد… هویدا که میدانست زخمی مهلک برداشته به شخصی به نام «کریمی» که در صف همراهان خلخالی بود رو کرد و به تمنا خواست که جانش را بستاند. کریمی هم، ظاهراً از سر لطف، هفت تیر را به دست گرفت و تیر خلاصی بر جمجمهٔ هویدا زد[۴۹] دکتر فرشته انشاء میگوید که خودش جسد را دیده و جای دو گلوله بر گردن و یکی بر شقیقه وجود داشتهاست. همچنین یکی از پزشکان قانونی به وی گفته که گلولهها از فاصله زیاد شلیک شده و در نتیجه این یک اعدام بودهاست.[۵۰] ظاهراً یک نوار که گفته میشده ویدیویی از این اعدام محرمانه است و به وسیله روزنامهنگاری که اکنون ساکن فرانسه است گرفته شدهاست و دکتر انشا تلاش فراوانی کرده تا نسخه ای از آن را خریداری کند اما موفق نشد.[۵۱] در مورد محل دفن امیرعباس هویدا هم، روایت عباس میلانی در کتاب معمای هویدا میگوید: «دکتر گرمان (دکتر پزشکی قانونی) میگفت: دو راه حل پیشنهاد میکنم، میتوانم جسد را بسوزانم … یا جسد را مدتی در سردخانه پزشکی قانونی، در جایی امن، حفظ کنم و وقتی آبها از آسیاب افتاد، با شما (دکتر فرشته انشاء) تماس خواهم گرفت … جسد هویدا به راستی سه ماه در سردخانه ماند … بعد از این مدت دکتر گرمان با خانوادهٔ انشاء تماس گرفت و از آنها خواست که برای بردن جسد مراجعه کنند … خانوادهٔ انشاء مراسم کفن و دفن را به سرعت انجام دادند … چند ماه بعد بالاخره سنگی بر گور هویدا گذاشتند. تازه در آن زمان هم نام واقعی اش را بر سنگ ننوشتند و تنها به اشارهٔ غیر مستقیم به هویت کسی که آن جا در خاک خفته بسنده کردهاند»[۵۲][۵۳] فرشته انشاء استاد وقت دانشگاه تهران و از نزدیکان هویدا در گفتگویی که اسفند سال ۱۳۶۴ با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد انجام داد بیان کرد پیکر هویدا سه ماه پس از مرگ، در بهشتزهرا در مقبرهای که نشانهای دارد دفن شدهاست.[۵۴] کتابها هویدا چندین کتاب به زبانهای فرانسوی و انگلیسی نوشت که بیشتر آنها به فارسی برگردان شدهاند. این برگردانها عبارتند از:[۵۵] • چهل و یکمین • در سرزمین غریبه • برف در صحرای سینا • شبهای فئودال • سیفالاسلام • اعراب چه میخواهند کاریکاتورهای هویدا هویدا در نشریات هویدا شخصیتی آرام داشت و به نرمی با منتقدان برخورد میکرد. شاید به همین دلیل همواره از سوی روزنامهنگاران هدف نقد قرار میگرفت. هویدا پای ثابت کاریکاتورهای نشریاتی همچون توفیق بود.[۵۶] نگارخانه • امیرعباس هویدا در دادگاهش، به گفته عباس میلانی، هادی غفاری هم در این جلسه شرکت داشته و در کنار او نشسته بود.[۵۷] • گزارش روزنامه اطلاعات از اجتناب مردم از دفن امیرعباس هویدا در بهشت زهرا • هویدا و همسرش لیلا امامی در ملاقات با سلیمان دمیرل نخستوزیر ترکیه و همسرش • اعضای هیأت مدیره شرکت ملی نفت، هویدا نفر چهارم از راست. منابع 1. • «امیرعباس هویدا». وبگاه شخصیت نگار. بایگانیشده از اصلی در ۹ فوریه ۲۰۱۷. دریافتشده در ۱۰ دسامبر ۲۰۲۲. • • مسعود بهنود. «ششم بهمن و ۲۲ بهمن». وبگاه روزآنلاین. بایگانیشده از اصلی در ۱۶ فوریه ۲۰۱۰. دریافتشده در ۱۰ دسامبر ۲۰۲۲. • • «پاسخ هادی غفاری به اتهام کشتن هویدا/ جرمم این بود که در دادگاه با او شوخی کردم /خانواده هویدا به خلخالی پیشنهاد رشوه کلان داد». خبرآنلاین. ۱۹ فروردین ۱۳۹۹. دریافتشده در ۱۰ دسامبر ۲۰۲۲. • • Milani, “Hoveyda, Amir-Abbas”, Encycopaedia Iranica. • • Milani, “Hoveyda, Amir-Abbas”, Encycopaedia Iranica. • • Milani, “Hoveyda, Amir-Abbas”, Encycopaedia Iranica. • • Milani, “Hoveyda, Amir-Abbas”, Encycopaedia Iranica. • • Milani, “Hoveyda, Amir-Abbas”, Encycopaedia Iranica. • • Milani, “Hoveyda, Amir-Abbas”, Encycopaedia Iranica. • • Milani, “Hoveyda, Amir-Abbas”, Encycopaedia Iranica. • • Milani, “Hoveyda, Amir-Abbas”, Encycopaedia Iranica. • • Milani, “Hoveyda, Amir-Abbas”, Encycopaedia Iranica. • • Milani, “Hoveyda, Amir-Abbas”, Encycopaedia Iranica. • • Milani, “Hoveyda, Amir-Abbas”, Encycopaedia Iranica. • • بیرشک، احمد، کارنامهٔ بیست و هشت سال خدمت گروه فرهنگی هدف، از ۱۳۲۷ تا ۱۳۵۵ (۲۵۰۷ تا ۲۵۳۵)، تهران: ۲۵۳۶، به یادگار آغاز نیمهٔ دوم قرن اول شاهنشاهی پهلوی، ص ۳۷–۱. • • «امیرعباس هویدا». صدا و سیما مرکز قزوین. • • امیرعباس هویدا • • Kadivar, Cyrus (23 December 1999). "Hoveyda's Tragic Fate". hoveyda.org. • • Naraghi, Ehsan (1994). From Palace to Prison; Inside the Iranian Revolution. London: I.B. Taurus & Co Ltd. p. 43. ISBN 1-85043-704-1. • • Was Hoveida Baha'i?. Archived from the original on 7 July 2011. Retrieved 14 June 2016. • • Milani, Abbas (۱۵ دسامبر ۲۰۰۴). "HOVEYDA, AMIR-ABBAS". Encyclopædia Iranica (به انگلیسی). Retrieved 14 February 2013.: His father, Ḥabib-Allāh, came from a middle class family with roots in the newborn Bahai religion, but there is little evidence that he was a practicing Bahai for any part of his adult life. Furthermore, there is much evidence to suggest that he never tried to raise his children as Bahais. • • «آیا هویدا بهائی بود؟». بایگانیشده از اصلی در ۲۷ اکتبر ۲۰۰۷. دریافتشده در ۱ ژانویه ۲۰۱۰. • • نامه به تاریخ ۱۲/۶/۱۳۴۳ نقل از جستارهایی از تاریخ معاصر ایران. مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی جلد دوم پیوست ویراستار. اطلاعات. ۱۳۶۹ صفحات ۳۸۵ و ۳۸۴ • • وبسایت نگاه[پیوند مرده]، آچار فرانسهٔ بهائی ستیزان: امیرعباس هویدا و اتهام بهاییگری، کاویان صادقزاده میلانی • • گزارش به ساواک ۱۹/۰۵/۱۳۵۰ نقل از جستارهایی از تاریخ معاصر ایران. مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی جلد دوم پیوست ویراستار. اطلاعات. ۱۳۶۹ صفحات ۳۸۵ و ۳۸۶ • • The Persian Sphinx ص ۴۷ • • The Persian Sphinx ص ۲۱۹ • • رجال عصر پهلوی: امیرعباس هویدا به روایت اسناد ساواک ج۱ ص ۴۰۲ • • محمدی، سارا (۲۰۱۹-۰۴-۰۷). «چهل سالگی قتل امیرعباس هویدا؛ 'دستهات چرا میلرزید؟'» (به انگلیسی). دریافتشده در ۲۰۱۹-۰۴-۰۸. • • رجال عصر پهلوی: امیرعباس هویدا به روایت اسناد ساواک ج۲ ص ۵۵۱–۵۲۵ • • «امیرعباس هویدا نخستوزیر به دعوت فهد ولیعهد عربستان سعودی به آن کشور عزیمت نمود(1355ش)». rasekhoon.net. دریافتشده در ۲۰۲۱-۰۶-۰۱. • • Honorable Amir Abbas Hoveyda part 2 of 4 - امیرعباس هویدا مرحوم, retrieved 2021-06-01 • • مسعود بهنود-روزنامهنگار (۲۰ تیر ۱۳۹۷). «درگذشت لیلا امامی، همسر امیرعباس هویدا». بیبیسی فارسی. • • حکایت روزی که امیرعباس هویدا تیرباران شد، بیبیسی فارسی • • «هویدا چگونه ۱۳ سال نخستوزیر ماند؟». خبرگزاری ایسنا. ۱۹ مرداد ۱۳۹۶. • • «عصا، پیپ و گل ارکیده؛ معمای ناتمام هویدا». بیبیسی فارسی. ۱۹ فروردین ۱۳۹۰. • • قاسمی، فریدون (۲۰۱۶). جمهوری اسلامی ایران از بازرگان تا روحانی. H & S. ص. ۲۴ تا ۲۵. شابک ۹۷۸۱۷۸۰۸۳۵۱۲۹. • • فریدون قاسمی، جمهوری اسلامی ایران از بازرگان تا روحانی، صفحات ۲۴ تا ۲۸. • • بهنود، مسعود. ۲۷۵ روز بازرگان. ص. ۲۶۷. • • «خواندنیها». بایگانیشده از اصلی در ۱ دسامبر ۲۰۱۱. دریافتشده در ۳۱ دسامبر ۲۰۱۰. • • میلانی، عباس (۱۳۸۰). ابوالهول ایرانی. ترجمهٔ عبدالرضا (هوشنگ) مهدوی. تهران: نشر پیکان. ص. ۳۷۵. شابک ۹۶۴-۳۲۸-۱۲۹-۹. • • «مقایسه «اکبر طبری» با «امیرعباس هویدا»!». بهار. ۲۴ خرداد ۱۳۹۹. دریافتشده در ۳۰ دسامبر ۲۰۲۲. • • Milani, Abbas. “HOVEYDA, AMIR-ABBAS” In Encyclopædia Iranica, Vol. XII, Fasc. 5, pp. 543-550 • • Milani, Abbas. “Amir-Abbas Hoveyda”. In Eminent Persians: The Men and Women who Made Modern Iran, 1941-1979. Syracuse University Press, 2008,p. 204 • • آرمان مستوفی (۱۹ فروردین ۱۳۸۷). «عباس هویدا؛ سالگرد اعدام نخستوزیر زندانی شاه و انقلاب». رادیوفردا. دریافتشده در ۱۲ دسامبر ۲۰۱۴. • • روزنامه ایران (۲۵ مرداد ۱۳۹۷). «قاتل هویدا کیست؟». صدای ایران. • • «در مراسم روز دانشجو در دانشگاه علوم پزشکی شیراز چه گذشت؟». وبسایت کلمه. ۱۹ آذر ۱۳۹۳. دریافتشده در ۱۲ دسامبر ۲۰۱۴. • • «من امیرعباس هویدا را نکشتم». دیگربان. ۱۸ مهر ۱۳۹۵. بایگانیشده از اصلی در ۱۳ اکتبر ۲۰۱۶. دریافتشده در ۱۵ اکتبر ۲۰۱۶. • • معمای هویدا، نشر اختران، چاپ نوزدهم، صفحه 458 .. نقل قول این مطلب از گفتههای آقای «کریمی» به آقای «نراقی» بودهاست. • • معمای هویدا. اختران. ص. ۴۵۸. • • «ناگفتههایی از اعدام و دفن امیرعباس هویدا در بهشت زهرا». فرارو. ۱۸ فروردین ۱۳۹۹. دریافتشده در ۱۰ دسامبر ۲۰۲۲. • • معمای هویدا، نشر اختران، چاپ نوزدهم، صفحه 467-468 • • «ناگفتههایی از اعدام و دفن امیرعباس هویدا در بهشت زهرا». fararu.com. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۴-۰۶. • • ناگفتههایی از اعدام و دفن امیرعباس هویدا در بهشت زهرا، عصرایران، ۱۸ فروردین ۱۳۹۹ • • امینی، ناصر (۱۳۷۷). روزها در پی سالها، خاطرات روزنامهنگاری که در رژیم گذشته دیپلمات بود. پاریس. ص. ۲۳۹. • • HK (۱۲ آوریل ۲۰۱۶). «هویدا و انقلابیونی که از پشت سر به او شلیک کردند». دویچه وله فارسی. 57. • abbas millani, Persian Sphinx: Amir Abbas Hoveyda and the Riddle of the Iranian Revolution, Washington, D.C. , 2000, page 333 • میلانی، عباس، معمای هویدا، یادداشتها، ص۵۲۷، شماره۴۴ • زندگی و زمانه هویدا پیوند به بیرون مجموعهای از گفتاوردهای مربوط به امیرعباس هویدا در ویکیگفتاورد موجود است. در ویکیانبار پروندههایی دربارهٔ امیرعباس هویدا موجود است. • ویدئوی سخنرانی ابراهیم یزدی دربارهٔ مرگ هویدا در یوتیوب • حکایت روزی که امیرعباس هویدا تیرباران شد • ویدیو: روایتی از دستور توقف اعدام هویدا/ هویدا گفت حرفهای زیادی دارد خبرگزاری انتخاب • ن • ب • و نخستوزیران ایران (فهرست) • ن • ب • و اعدامشدگان سرشناس پس از انقلاب ۱۳۵۷ • ن • ب • و کابینه امیرعباس هویدا درگاهها: ایران پهلوی دادههای کتابخانهای ردهها: • اعدامشدگان اهل ایران در زمان جمهوری اسلامی • اعدامشدگان با جوخه آتش • اعدامشدگان به حکم خلخالی • اعضای حزب ایران نوین • اهالی تهران • خاکسپاریها در بهشت زهرا • دانشآموختگان دانشگاه آزاد بروکسل • درگذشتگان ۱۳۵۸ • درگذشتگان ۱۹۷۹ (میلادی) • دور از وطنهای اهل ایران در آلمان • دور از وطنهای اهل ایران در بلژیک • دور از وطنهای اهل ایران در فرانسه • دور از وطنهای اهل ایران در لبنان • دیپلماتهای اهل ایران • زادگان ۱۲۹۷ • زادگان ۱۹۱۹ (میلادی) • سیاستمداران اهل تهران • سیاستمداران سده ۲۰ (میلادی) اهل ایران • فارسیزبانان • فراماسونهای اهل ایران • فرماندهان لژیون دونور • مخالفان اعدام شده توسط جمهوری اسلامی ایران • نخستوزیران اعدامشده • نخستوزیران ایران • نخستوزیران پهلوی دوم • نویسندگان اهل ایران • وزیران اقتصاد و دارایی ایران • وزیران دربار • وزیران دولت حسنعلی منصور • این صفحه آخرینبار در ۱۰ ژانویهٔ ۲۰۲۳ ساعت ۰۰:۳۹ ویرایش شدهاست.
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.