چنگیدن
نویسه گردانی:
CNGYDN
چنگیدن. (جَ دَ) (مص ل.) چنگ زدن، گرفتن. قاپیدن، گرفتن و ربودن به چنگ و چنگال. از دهخدا در شرح چنگ زدن: پنجه درافکندن. درآویختن بچیزی. بشلیدن. دست بردن بچیزی: بزد چنگ واژونه دیو سیاه دو تا اندرآورد بالای شاه . فردوسی . چوافراسیابش بدانگونه دید بزد چنگ و تیغ از میان برکشید. فردوسی .
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
چنگیدن . [ چ ُ دَ ] (مص ) ۞ سخن گفتن . (ناظم الاطباء) : خمش بودن نکو فضیلست لیکن نه چندانی که گویندت که گنگی همان بهتر که در بزم افاضل ز...