سرش
نویسه گردانی:
SRŠ
سرش. [ س ُ رِ ] (اِمص) اسم مصدر از سریدن. سریدن، لغزیدن. سر خوردن. slide, sliding
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
سرش . [ س ِ رَ ] (اِمرکب ) مخفف سه رش است و آن مقنعه و روپاکی باشد سه گز، چه رش بمعنی گز هم آمده است . (برهان ) (آنندراج ).
سرش . [ س ِ رِ ] (اِ) مخفف سریش و آن آردی است که کفشگران و صحافان و امثال ایشان کار فرمایند. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به سریش شود.
سرش . [ س ِ رِ ] (هزوارش ، ص ) به لغت زند وپازند بمعنی بد و زبون است که در مقابل نیک و نیکو باشد. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به سلش و سلیش ...
سرش. [سُ رِ]. (اِمص) اسم مصدر از سُریدن. سر خوردن، سُر، سبک پریدن، سُریدن، اسان رفتن، نرم رفتن، پرواز کردن بدون نیروی موتور. ||سُرِشی: آن که می سُرد: ...
سَرَِش گِرده. اصطلاحی کوچه بازاری به معنی نشدن و غیر ممکن بودن کار/امری است. پرتو نیکان نگیرد هرکه بنیادش بد است تربیت چون گرد، کان بر گنبد است. سعدی.