عذار
نویسه گردانی:
ʽḎʼR
خط ریش. [ خ َطْ طِ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) عِذار. (منتهی الارب) (یادداشت بخط مؤلف ). به انگلیسی whisker عذار. ] ع ِ ] (ع اِ) افسار ستور. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنچه از فسار بر گونه های اسب فرو افتد. ج ، عُذُر. (از اقرب الموارد). || نشان فسار بر روی ستور. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). داغی است در جای فسار. (از قطرالمحیط) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || خط ریش . (منتهی الارب ) (از غیاث اللغات ). جانب ریش یعنی مویی که محاذی گوش است و بین آن و گوش سفید است .یا قسمتی از صورت که بر آن موی درازی می روید که محاذی نرمه ٔ گوش تا بن ریش است . (از اقرب الموارد) (قطرالمحیط). این معنی مأخوذ از عربی است : روی بستان را چون چهره ٔ دلبندان از شکوفه رخ و از سبزه عذار آید. ناصرخسرو. ویسکر: آن بخش ریش که در طرفین صورت، معمولاً جنس نر، یا روی چانه یا هر دو روید سبیل گربه: یکی از موهای بلند و بیرون زده که در کناره های دهان گربه یا حیوانات دیگر رشد می کند.
واژه های همانند
۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
دل آزار. [ دِ ] (نف مرکب ) دل آزارنده .دلازارنده . هرچیز که موجب آزردن خاطر گردد. (ناظم الاطباء). آنچه و آنکه سبب آزردن خاطر شود : ای تو دل ...
عاشق آزار. [ ش ِ ] (نف مرکب ) معشوقی که به عاشق خود اذیت و آزار رساند. (ناظم الاطباء).
خلق آزار. [ خ َ ] (نف مرکب ) مردم آزار. (ناظم الاطباء) : پسندیده ست بخشایش ولیکن منه بر ریش خلق آزار مرهم .سعدی (گلستان ).
گوش آزار. (نف مرکب ) که به گوش آزار رساند. آزارنده ٔ گوش .
اله آزار. [ اِ ل ِ ] (اِخ ) ۞ رجوع به العازار و الیعازر شود.
اله آزار. [ اِ ل ِ ] (اِخ ) ۞ العازار. معاون و نایب مناب حضرت داود بود. رجوع به ایران باستان ج 3 ص 2609 شود.
جان آزار. (نف مرکب ) جفاپیشه . ظالم . (ناظم الاطباء). آزاردهنده ٔ جان . جان آزارنده .
نیک ازار. [ اِ ] (ص مرکب ) عفیف . (یادداشت مؤلف ) : مردمان این شهرها [ صور، سندان و ... به هندوستان ] موی فروهشته دارند و نیک ازار باشند. (...
ازار ازار. [ اِ زا اِ زا ] (ع صوت مرکب ) کلمه ای است که بدان میش را خوانند برای دوشیدن .
آزار دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) رنج و درد و الم دادن . آزردن . اذیت کردن . ایذاء. آزار کردن . رنجانیدن .