رها
نویسه گردانی:
RHA
رهاrahā معنی آزاد؛ یله؛ بیقیدوبند. ⟨ رها شدن: (مصدر لازم) آزاد شدن؛ نجات یافتن از قیدوبند. ⟨ رها کردن: (مصدر متعدی) آزاد کردن؛ ول کردن. مترادف ۱. آزاد، خلاص، فارغ، مرخص، مستخلص، وارسته ۲. بیبند ۳. پراکنده، پرت، ترک، متروک، واگذار، ول، ولو ۴. یله
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
رها. [ رَ ] (نف ) ۞ خلاص . (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). جدا. آزاد : ز شادی مبادا دل او رهاشدم من ز غم در دم اژدها. فردوسی ...
رها. [ رُ ] (اِخ ) رهاء. شهری است در جزیره مابین موصل و شام که اکنون معروف به ادسا می باشد. (ناظم الاطباء). رها شهری است خرم [ از جزیره ...
رُها (یونانی: Ἔδεσσα اِدِسا، آرامی: Riha یا Urhāy، ارمنی: Urhai، عربی: الرها) شهری باستانی (پولیس) شهری تاریخی از عصر آشوریان باستان بوده، واقع در شما...
این واژه در سنسکریت رِی rey و فعل می باشد با این معنی ها: 1ـ آزاد ـ رها ـ شل ـ ول ـ جدا کردن؛ بیرون دادن، خارج کردن. 2ـ پذیرفتن، هماهنگ ـ جور ـ سازگار...
رهاء. [ رَ ] (ع ص ، اِ) زن فراخ شرم . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || جای فراخ و وسیع. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ن...
رهاء. [ رِ ] (ع مص ) مراهات . (ناظم الاطباء). رجوع به مراهات شود.
رهاء. [ رِ ] (ع اِ) ج ِ رهو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به رهو شود.
رهاء. [رُ ] (اِخ ) رها. رجوع به رُها و معجم البلدان شود.
رهاء. [ رُ ] (اِخ ) نام قبیله ای است و رهاوی بدان منسوب است . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). قبیله ٔ کوچکی است از مذحج و از آن قبیله است :م...