مار
نویسه گردانی:
MAR
مارmār معنی ۱. (زیستشناسی) خزندهای با بدن دراز، باریک، و پوشیده از پولک و بدون دستوپا که انواع مختلف سمّی و غیرسمّی دارد. ۲. (نجوم) از صورتهای فلکی در نیمکرۀ شمالی. ⟨ مار خوردن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] رنج و سختی بردن؛ غصه خوردن: ◻︎ لعل روان ز جام زر نوش و غم فلک مخور / زاین فلک زمردین، بهر چه مار میخوری (سلمان ساوجی: لغتنامه: مار خوردن). ⟨ مار زنگی: (زیستشناسی) نوعی مار زهردار و زردرنگ که بیشتر در امریکای شمالی پیدا میشود. در انتهای دم او حلقههای شاخی وجود دارد که وقتی روی زمین میخزد مانند زنگوله صدا میکند. ⟨ مار عینکی: (زیستشناسی) [قدیمی] = ⟨ مار کبرا ⟨ مار کبرا: (زیستشناسی) نوعی مار زهردار و خطرناک که هنگام احساس خطر گلوی خود را پرباد میکند و نقش عینک در پشت گردن او پیدا میشود. ⟨ مار صلیب: (زیستشناسی) [قدیمی] = ⟨ مار کبرا ⟨ مار گرزه: (زیستشناسی) = گَرزه مترادف ۱. اژدر، اژدها، افعی، ثعبان، دیومار، حیه متضاد مادر ≠ عقرب، پدر
واژه های همانند
۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
مار جعفری. بیشتر دشتها و دامنههای گرم و بیابانی مناطق مرکزی و جنوبی ایران خالی از سکنه و غیر قابل سکونت است و نیز بی آبی و آب و هوای نامساعد باعث فق...
مهره ٔ مار. [ م ُ رَ / رِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مهره ای است به اندازه ٔ برنجی بارنگ سپید که گویند هر ماری دو عدد از آن در درون سردا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
مار یعقوبیه . [ ی َ بی ی َ ] (اِخ ) پیروان «مار یعقوب » فرقه ای از ترسایان . و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 150 و مار یعقوب و یعقوبیه در ا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
زهر مار کردن . [ زَ رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خوردن چیزی غیرمرغوب . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کلمه ٔ اهرمنی بمعنی خوردن .(یادداشت بخط مرحوم دهخد...
اندرز آذرباد مار سپندان . [ اَدَ زِ ذَ رِ پ َ ] (اِخ ) ۞ مجموعه ٔ کلمات قصار و پندهایی است بزبان پهلوی منسوب به آذرباد (موبدان موبد عهد شاپور...
معر. [ م َ ع َ ] (ع مص ) بیرون افتادن ناخن از چیزی که به آن رسیده باشد. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کم گرد...
معر. [ م َ ع ِ ] (ع ص ) ناخن افتاده به چیزی که آن را رسیده باشد. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ...