کوسه
نویسه گردانی:
KWSH
کوسه (بی ریش):این واژه در سنسکریت کوصه kuśa به معنی درخشان می باشد یعنی مردی که از بی ریشی گونه هایش می درخشد. کوسه (جانور):این واژه در سنسکریت کوشه kusha به معنی با جویدن نابود کننده می باشد؛ و برای این که کوشه با کوشیدن اشتباه نشود، با س خوانده شده است و کوسه به معنی بی ریش با ص بوده و تفاوت آوایی داشته است؛ ولی چون در زبان دری آوای ص که در مانوی هم بوده از میان رفت و س خوانده شد، همچنان که آوای ث در اوستایی و مانوی از میان رفت و به جای آن س گفته می شود، هر دو کوسه با یک گفتار و نوشتار پدیدار شد. *** فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
جشن کوسه برنشین . [ ج َ ن ِ س ِ ب َ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به کوسه برنشین در همین لغت نامه شود.
لشک. لذاک. لازک. کوسه چسب. کوسه مَک. کوسه کش. چسبک. چسبک ماهی: ive sharksucker or slender sharksucker (Echeneis naucrates) کوسهکش، لزک یا چسبک نام گو...
باباعلی بیک کوسه احمدلوی افشار. [ ع َ ب َ س َ اَ م َ ی ِ اَ ] (اِخ ) پدر لطفعلی خان و حاکم ابیورد. ابوالحسن گلستانه آرد: شاه ستم گستر [ نادر ]...
کوثة. [ ک َ ث َ ] (ع اِ) ارزانی و فراخ سالی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خصب . (اقرب الموارد).
کؤصة. [ ک ُءْ ص َ ] (ع ص ) رجل کؤصة؛ مرد نیک شکیبا بر خوردن و نوشیدن یا بر شراب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجل کؤصة و کؤوصة و کُؤَص...