جو
نویسه گردانی:
JW
جو javv (اتمسفر): همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: آکاچ AkAc (سغدی)، ایسپیر ispir (مانوی).*** فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۶۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۲ ثانیه
جوینده طب - جوینده طب سنتی - طالب طب - آنکه در طبیعت با گیاهان دارویی به دنبال درمان بیماری میگردد.
پی جو. [ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) جوینده ٔ اثر پا. مجازاً، فاحص . کاونده . جستجوکننده .- پی جوی کسی (چیزی ) شدن ؛ در جستجوی آن بودن .
جاه جو. (نف مرکب ) جاه جوینده . رجوع به جاه جوی شود.
انس جو. [ اُ ] (نف مرکب ) آنکه خواهنده و جوینده ٔ انس و الفت است . خوگیر : من وحشیم و تو انس جویی آن نوع طلب که جنس اویی .نظامی .
جفت جو.[ ج ُ ] (نف مرکب ) جفت جوی . رجوع به همین ماده شود.
راه جو. (نف مرکب ) راه جوی . راه جوینده . جوینده ٔ راه . پژوهنده ٔ راه . جویای راه . متجسس و متفحص راه . || جوینده ٔراه حقیقت . پژوهنده ٔ راه ...
شاه جو. (نف مرکب ) جوینده ٔ شاه . که شاه جوید. خواستارو طلبکار شاه . خواهنده و پژوهنده ٔ شاه : همه سندلی پیش اوی آمدندپر از خون دل و شاهجوی...
شوی جو. (نف مرکب ) جوینده ٔ شوهر. طلب کننده ٔ شوی : گیتی زنی است خوب و بداندیش و شوی جوباعذب و فتنه ساز به گفتار ساحره .ناصرخسرو.
کین جو. (نف مرکب ) رجوع به کین جوی شود.
جو گیر. رجوع شود به جو گیر شدن.