فرازان
نویسه گردانی:
FRʼZʼN
فرازان. [فَ]. (نف) صفت فاعلی از فرازیدن=farāzidan. بالا رونده، صاعد، صعود کننده، اوج گیرنده، بالا برآینده، بالا رونده/شَوَنده، بَر شَوَنده. مقابل هابط، بِزیرشَوَنده، فروشونده. ز بغداد و گردن فرازان کرخ بفرمود تا با کمانهای چرخ ... حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی. نشسته پیشش اندر سر فرازان به بخت شاه یکسر شاد و نازان... فخرالدین اسعد گرگانی، ویس و رامین. مر ولی را قامت از مهرش فرازان چون چنار مر عدو را سینه از کینش گُدازان چون کَناغ (پیله) قطران تبریزی.
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
برتر، ارجمند، مَهَست، تفوق