ریزنقش
نویسه گردانی:
RYZNQŠ
ریز نقش. [نَ]. (ص. مرکب). کوچک اندام، ریزه میزه، خرد اندام. ریزه میزه: ریز نقش ، داری جثه ی کوچک ، کوچولو، خردجثه، زنی که جثه و همه اعضاء خرد و مطبوع دارد. ( ( صاحبخانه گفت برای پسرش ساخته بود . زن ریزه میزه ی با مزه ای بود. "دستش رفت طرف شماره گیر . "پول داشتم خودم می خریدم". ) ) ( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 11. ) ). علی باقری
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.