خونی
نویسه گردانی:
ḴWNY
خونیxuni معنی ۱. مربوط به خون: بیماری خونی. ۲. [مجاز] دارای دشمنی و کینۀ شدید: دشمن خونی. ۳. آغشته به خون؛ خونآلود؛ خونین: لباس خونی. ۴. [مجاز] قاتل: ◻︎ خانهٴ من جست که خونی کجاست / ای شه از این بیش زبونی کجاست (نظامی۱: ۴۸). ۵. قرمز: پرتقال خونی. مترادف ۱. مربوط به خون ۲. خونین، آغشته به خون ۳. قاتل، کشنده -|| انگلیسی: crimson
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
خونی . (ص نسبی ) منسوب بخون . (ناظم الاطباء). دموی . (یادداشت مؤلف ). || از خون . آنچه از خون بوجود آید. || آلوده بخون . (یادداشت مؤلف )...
خونی . (اِخ ) دهی است جزء بخش نوبران شهرستان ساوه . واقع در هشت هزارگزی جنوب خاوری نوبران و دو هزارگزی راه عمومی . سردسیری و دارای 628 تن...
کمخونی یا آنمی(به لاتین Anemia) از واژه یونانی an-haima به معنی بدون خون گرفته شدهاست و عبارتست از نقص کمی و یا کیفی هموگلوبین که یک مولکول در درون ...
بی خونی . (حامص مرکب ) فقد دم . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به خون شود.
خونی تپه . [ ت َ پ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیزکی بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. واقع در شمال باختری مشهد، نزدیک راه شوسه مشهد بقوچان و کشف ...
خونی رنگ . [ رَ ](ص مرکب ) آنچه رنگ خون دارد. قرمز رنگ . برنگ خون .
نام قنات ومنطقه ای است درشهر ممقان آذربایجان شرقی
خونی آباد. (اِخ ) دهی است از دهستان بیزکی بخش حومه ٔ شهرستان مشهد واقع در 56 هزارگزی شمال باختری مشهد، و هفت هزارگزی خاور شوسه ٔ قدیمی مشه...
کلین خونی . [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ناتل رستاق است که در بخش نور شهرستان آمل واقع است و 185 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران...
گلین خونی . [ گ َ ] (اِخ ) خاکستر خونی . دهی است از دهات نور مازندران . (ترجمه ٔ سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو ص 149).