پاس
نویسه گردانی:
PAS
-||پاس= یک حصه از هشت حصه ٔ شب و روز را نیز گویند چه شبانروزی را به هشت حصه کرده اندو هر حصه را پاس نامیده اند. (برهان قاطع). [پس طول هر پاس سه ساعت است]. || یک حصه از چهار حصه ٔ شب و روز. (رشیدی ). و در غیاث اللغات آمده است : و [ بمعنی ] ربع روز یا شب ، چرا که نگاهداشت هر بهر به هر یک پاسبان تعلق دارد و بخاطر فقیر میرسد که چون این قدر وقت را بشمار گهریها(؟) پاس دارند لهذا مجازاً این مدت وقت را پاس گویند... و در بهار عجم بمعنی بخشی از روز یا شب است . (غیاث اللغات ). || شخصی را گویند که در آن وقت [ یک پاس از هشت پاس شبانروز ] عمداً بیدار باشد یعنی پاسبان . (برهان ). پاسبان . نگهبان : سپه دید در خیمه ها بی هراس نه جائی طلایه نه آوای پاس . اسدی . که دارند روز و شب از بس هراس بهر کوه دیده بهر دیر پاس . اسدی .
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
پاس دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) (از فرانسه ...) نوبت خود را در قمار بحریف دادن .