اجازه ویرایش برای همه اعضا

افغان

نویسه گردانی: ʼFḠAN
افغان afqān یا افغانستان. این نام در سنسکریت: اوه گَناه avaganāh، و اوه گَنَهavagana (دور افتاده، دور از دریا، در میان خشکی) بوده است. افغان afqān (ناله، فغان). این واژه در سغدی: اُخَن oxan، اِفغان efqān، و فِغان feqān بوده است.*** فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
باکور افغان . [ اَ ] (اِخ ) نام امیری که ازطرف شاه شجاع مظفری به کرمان اعزام شده است . در تاریخ وزیری آمده است : شاه شجاع سلطان شبلی ...
افغان کردن . [ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ای خدایا گفتن به استغاثه . زاری کردن . ناله کردن : بانگ بردارند و بخروشند بر امید خوردچون حدیث جو کنی...
تاج خان افغان . [ ن ِ اَ ] (اِخ ) مؤلف تاریخ شاهی آرد:... تاج خان افغان که از جانب سلطان ابراهیم لودی حاکم چنار بود زنی داشت لادملک نام...
افغان برآوردن . [ اَ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) ناله کردن . زاری کردن . فغان سردادن : کزان پیش کافغان برآرد خروس برآید زلشکرگه آواز کوس . نظامی ...
افغان برداشتن . [ اَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) ناله کردن . زاری کردن . بانگ برآوردن بزاری . و رجوع به افغان شود.
افغان برکشیدن . [ اَ ب َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) فریاد کردن . افغان برداشتن . ضجه کشیدن . ناله کردن . و رجوع به افغان شود.
خانچی خان افغان . [ چی ن ِ اَ ] (اِخ ) نام یکی از سرداران آزادخان رقیب کریمخان زند است . آزادخان در سال 1168 هَ . ق . گیلان را متصرف شد و ع...
اشرف افغان. پسرعمو و جانشین محمود افغان رئیس قبیلهٔ غلجائی بود که در اوائل قرن ۱۲ هجری علیه صفویان شوریدند و سلطنت ایران را تصاحب کردند. در خلال آن اح...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.