ذات
نویسه گردانی:
ḎʼT
این واژه در سنسکریت دهاتو dhātu (پایه، عنصر، عنصر اولیه، جوهر، ماده ی نخستین) و در اوستایی ذاته żāta بوده است با همان معنی سنسکریت؛ و واژه های: نیذاته niżāta (نژاد، نهاد، سرشت، فطرت، خوی، اخلاق، خُلق، ذات، گوهر. رفتار، کردار، کنش، فعل، عمل، اقدام) هوذاته hu-żāta (نیکوسرشت، خوش ذات) اهوره ذاته ahurażāta (دارای سرشت اهورایی، دارای ذات خدایی) و چندین واژه ی دیگر به خوبی نشان می دهد که ذات پارسی است.***فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۳۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
ذات العسرة. [ تُل ْ ع ُ رَ ] (اِخ ) یکی از منازل حاجیان بصرة، نزدیک ماویةو ینسوعة. رجوع به کلمه ٔ قساء در مراصدالاطلاع شود.
ذات العذبة. [ تُل ْ ع َ ب َ ] (اِخ ) موضعی است .
ذات العضوم . [ تُل ْ ؟ ] (اِخ ) نام موضعی است در شعر.
ذات العماد. [ تُل ْ ع ِ ] (اِخ ) این کلمه در صفت ارم درقرآن کریم آمده است . ذات العماد یعنی صاحب ستونها یاصاحب بناهای بلند. (غیاث از منتخب...
ذات القرون . [ تُل ْ ق ُ ] (اِخ ) کنیت شام است . مرقش اکبر راست : و اهلی بالشام ذات القرون . (از المرصع).
ذات القصور. [ تُل ْ ق ُ ] (اِخ ) نام قدیم شهر معرة است .
ذات القتاد. [ تُل ْق ُ ] (ع اِ مرکب ) نوعی از مار است . || (اِخ ) جایگاهی است به برسوی وادی به مدینة که میان دو کوه کوچک واقع است . (الم...
ذات العنقر. [ تُل ْ ع ُ ق ُ ] (اِخ ) موضعی است بدیار بنی بکربن وائل .
ذات العنیق . [ تُل ْ ع ُ ن َ ] (اِخ ) آبی است نزدیک حاجر بر طریق حاجیان کوفه به مکه بر یک میلی نُشناش . شاعر گوید : الا تلکما ذات العنیق کا...
ذات النسوع . [ تُن ْ ن ُ ](اِخ ) نام اسبی است معروف ، بسطام بن قیس شیبانی را. (المرصع). و رجوع به عقدالفرید ج 6 ص 54 و 67 شود.