اجازه ویرایش برای همه اعضا

صاحب

نویسه گردانی: ṢAḤB
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: خاوند xāvand (خراسانی) خاون xāven (کردی) دارنده (دری) هیا hoyā، لوان lovān (لکی) زبان های کردی، لری، لکی، (گویش) خراسانی، زبان پشتو، گیلکی، تبری (طبری)، بلوچی زبان هایی آریایی به شمار می روند. از زبان آذری (نه ترکی) واژه های چندانی نمانده است ولی از زبان های آریایی است. پس به کار بردن واژه ها از این زبان ها به جای واژه های بیگانه (عربی و عبری) بسیار نیکوست. از آن جایی که زبان های اروپایی هم خانواده با پارسی هستند، واژه های آنها نیز آریایی به شمار می روند و بیگانه نیستند.*** فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۵۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
صاحب خراج . [ ح ِخ َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) خراج ستان . شاه : خواجه صاحب خراج کون و مرااز زکاتش نصاب دیدستند. خاقانی .بر در فقر آی تا پیش آیدت...
صاحب جهان . [ ح ِ ج َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) جهاندار. پادشاه : گر این صاحب جهان دلداده ٔ تست شکاری بس شگرف افتاده ٔ تست . نظامی .جهان را به صا...
صاحب خانه . [ ح ِ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) خانه خدا. میزبان . دیار. ابوالمثوی . رب البیت : در آن خانه که آن شب بود رختش به صاحب خانه ب...
صاحب زاده . [ ح ِ دَ ] (اِخ ) شیخ اسعدافندی از بزرگان طریقت نقشبندیه . او راست : بیان هام لعالم الاسلام چ 1333 هَ . ق . (معجم المطبوعات ).
صاحب زمان . [ ح ِ زَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) یکی از بزرگان عصر : مرا از کریمان صاحب زمان توئی مانده باقی که باقی بمان .نظامی .
صاحب زمان . [ ح ِ زَ ] (اِخ ) رجوع به مهدی شود.
صاحب رأی . [ ح ِ رَءْی ْ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) دارای رأی و تدبیر صائب : فرزانه و صدر اجل و صاحب عالم کافروخته شد زو علم صاحب رأیان . سوزنی ...
صاحب زنج . [ ح ِ ب ِ زَ ] (اِخ ) رجوع به صاحب الزنج شود.
صاحب شرطه . [ ح ِ ش ُ طَ / طِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) رئیس شرطه . رئیس نظمیه . مدیرالشرطة.
صاحب شرطه . [ ح ِ ش ُ طَ/ طِ ] (اِخ ) رجوع به احمدبن ابان و ابن سید شود.
« قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۲۶ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.