دست
نویسه گردانی:
DST
در پارسی واژه ی 'دست' در ساختار عباراتی یا اصطلاحاتی بکار رفته که با مفهوم همت عالی و توانمندی استادانه گره می خورده ، مانند: دست بکار شدن، دست آورد، دست به دست شدن، دست بالای دست، دستت درد نکند، دستت مریض مباد ( دسمریزا در میان عوام)، دست پر، دست داشتن در کاری، دست بر دل کسی نهادن، دست بر سینه کسی زدن، دست به دامان شدن، دستور دادن یا گرفتن، دست اندازی کردن، دست تمع، دست دوستی، دست به سینه بودن، دست بسته ، دست دارزی، دست به کمر، دست از پا درازتر، دست و پا شکسته، دست و پا کردن، دست دادن ، دست برداشتن، ووو...
واژه های همانند
۴۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۶ ثانیه
سیه دست . [ ی َه ْ دَ ] (ص مرکب ) مردم بخیل . || رذل . || شوم . نامبارک . (برهان ) (آنندراج ) : جره بازی بدم رفتم به نخجیرسیه دستی زده بر ...
شوم دست . [ دَ ] (ص مرکب ) بدیمن . مقابل خوش یمن . نحس : نگفتم که با رستم شوم دست نشاید بر این بوم ایمن نشست . فردوسی .به آهنگرش گفت کای ش...
فلک دست . [ ف َ ل َ دَ ] (ص مرکب ) آنکه دستش قدرت آسمانی دارد. نویسنده ای که حکمش مثل حکم آسمانی است . مقتدر. فرمانروا : کو فلک دستی که چ...
هفت دست . [ هََ دَ ] (اِخ ) از آثار دوره ٔ صفوی در شهر اسپاهان . (یادداشت مؤلف ).
آلت واژه ای عربی و دست پارسی است؛ پارسی جایگزین برای این ترکیب، این است: بازیچه bâzice (پارسی نو) ****فانکو آدینات 09163657861
زین دست. {دَ}. (ق. مرکب). مخفف از این دست. زین سان؛ از این نوع. از این گونه. از این رسم. از این قرار. از این سان. این چنین: //////////////////////////...
حمل تفنگ در حالت یورش یا پرش را گویند و در این حالت اسلحه به صورت مورب در امتداد بدن و در حالتی که مچ دست چپ در جلو شانه چپ و مچ دست راست نزدیک ران می...
دست کشی. [دَ کِ]. (حامص مرکب). دست بداشتن. دست شستن. دست کشیدن از کار یا مشغله ای. بترک چیزی یا کاری گفتن. (دَ. کِ دَ) 1 - (مص ل .) دست مالیدن . 2 - ت...
دست شوئی . [ دَ ] (اِ مرکب ) دست شویی . رجوع به دست شویی شود.
دست شویه . [ دَ ی َ / ی ِ ] (اِمص مرکب ) دستشویی . شستن دست . در اصطلاح طب ، گذاشتن دستها را در آبی که پاره ای داروها در آن ریخته باشند، مانن...