قلم های دارویی . [ ق َ ل َ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ اشکال جامدی بصورت استوانه های کوچکی میباشند که آنها را بدو صورت ممکن تهیه کنند...
خط از قلم ریختن . [ خ َ اَ ق َ ل َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از مرقوم شدن . (آنندراج ).
قلم سلیمان خانی . [ ق َ ل َ س ُ ل َ ] (اِخ ) یکی از طوایف پشتکوه از ایلات کرد ایران . ییلاق این ایل ، سیاه خانی و قشلاق آن هفت کوه و قده ...
غلم . [ غ َ ل َ ] (ع مص ) غلم رجل ؛ تیزشهوت گردیدن وی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). چیره شدن شهوت بر مرد. غُلمَة. اغتلام . (از اقرب الموارد...
غلم . [ غ َ ل ِ ] (ع ص ) مرد تیزشهوت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غِلّیم . مُغتَلِم . (اقرب الموارد).
الم غلم . [ اَل ْ ل َ غ َل ْ ل َ ] (ص مرکب ، از اتباع )سخت خائن و دغاباز. (یادداشت مؤلف ). شخص متقلب و حقه باز. امروز در آذربایجان هلم غلم ب...