اجازه ویرایش برای همه اعضا

هرمز

نویسه گردانی: HRMZ
این که دکتر معین در پانویس برهان قاطع آن را از واژه های اهورامزدا، ارمز، ارمزد، اورمزد، هورمز، هورمزد، و هرمزد دانسته، از دید آوایی نمی تواند درست باشد؛ زیرا مَزدا، اُرمَز، اورمَز، هورمَز، هرمَزد، همه آوای زَبَر (فتحه) دارند و می بایست هُرمَز خوانده می شده و نه هُرمُز. پس می توان گفت که هرمز از دو بخش ساخته شده است: هُر که همان هور (خورشید) است و مز که در پهلوی دارای دو معنی است: 1 - موز. 2- بالیدن، بالندگی، رشد. از این رو هرمز یعنی خورشید بالندگی و یا آفتاب بالندگی بخش. ***فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
راذ هرمز. [ هَُ م ُ ] (اِخ ) نام یکی از قضات عهد ساسانی . (ایران در زمان ساسانیان ص 76).
فرخ هرمز. [ ف َرْ رُ هَُ م َ ] (اِخ ) یکی از سپهبدان دوره ٔ ساسانی است که در زمان سلطنت آزرمدخت مدعی تاج و تخت شد و آزرمدخت را به زنی خوا...
هرمزدوم . [ هَُ م ُ زِ دُوْ وُ ] (اِخ ) رجوع به هرمزبن نرسی ، هرمزد دوم و نیز رجوع به ساسانیان شود.
هرمز سوم . [ هَُ م ُ زِ / س ِوْ وُ ] (اِخ ) پسر یزدگرد دوم ساسانی . رجوع به هرمزبن یزدجرد و نیز رجوع به ساسانیان شود.
باب هرمز. [ ب ِ هَُ م ُ ] (اِخ ) بابی بین خلیج فارس و بحر عمان .
تنگه ای در میان خلیج فارس و دریای عمان . تنگة هرمز باریکة دریایی خمیده شکلی است که در منتهی الیه شرقی خلیج فارس واقع شده است و فلات ایران را از شبه جز...
هرمز پنجم . [ هَُ م ُ زِ پ َ ج ُ ] (اِخ ) وی از آخرین پادشاهان ساسانی و نوه ٔ خسروپرویز است که پس از آزرمیدخت روی کار آمد سلطنت او در حدود سا...
هرمز چهارم . [ هَُ م ُ زِ چ َ رُ ] (اِخ ) وی معروفترین هرمزهای ساسانی و پسر انوشیروان عادل بود.رجوع به هرمزبن خسرو و نیز رجوع به ساسانیان ...
استاد هرمز. [ اُ هَُ م ُ ] (اِخ ) رجوع به هرمز و الجماهر بیرونی ص 201 شود.
هرمز .جزیره ای خاگی که نوعی گنبد نمکی است به مساحت 42 کیلومتر مربع برابر با 16 مایل مربع در ورودی خلیج فارس در ۸ کیلومتری بندرعباس . این جزیره را ب...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.