جعل
نویسه گردانی:
JʽL
همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: آرپار ārpār (سغدی) ***فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
جال . (اِ) مطلق دام و تله را گویند و به عربی فخ و شباک خوانند. (برهان ). در سانسکریت Jala (دام ) برای پرندگان . ماهی و غیره گویند. (حاشیه ٔ...
جال . (ع اِ) عقل . || عزم و آهنگ . || گروهی از اسبان و شتران . (ازمنتهی الارب ). || رایت . بیرق . علم . (از نشوءاللغة ص 23). || کرانه ٔ قب...
جال . (اِخ ) جائی است در آذربایجان . (مراصد الاطلاع ).
جال . (اِخ ) قریه بزرگی است که به فاصله چهار فرسخ در پائین مدائن واقع شده و همان است که آن را کیل نامند و ابن حجاج درشعر خود آن را کا...
جأل . [ ج َءْل ْ ] (ع اِمص ) رفت و آمد. || (مص ) فراهم آوردن پشم را. || فراهم گردیدن پشم . (منتهی الارب ) (شرح قاموس ).
جال کوی . (اِ) به هندی اسم نواست . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
جال لوک . (اِخ ) نام مردی قاطع طریق . (شرفنامه ٔ منیری ).
جال کولی . (اِخ ) در قدیم به ناحیتی از نواحی ری گفته میشده است . حمداﷲ مستوفی آرد: چهارم ناحیت غار است وسبب تسمیه ٔ غار آن است که امام...
کرکره جال . [ ک َ ک َ رَ ] (اِخ ) دهی است از توابع دوهزار تنکابن مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 105 و ترجمه ٔ آن ص 145).