کنده
نویسه گردانی:
KNDH
konde؛ این نام در سنسکریت کانده kānda به معنی پیکر گنبدی بوده است. ***فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
کنده ها. [ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان دالایی است که در بخش خمین شهرستان محلات واقع است و 441 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
گل کنده . [ گ ُ ک َ دَ / دِ ] (اِخ )نام شهری است به هندوستان از کرناتک در حدود حیدرآباد. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نام قصبه ای است در یک فر...
گُل کَنده شهری ویرانه و دژی باستانی در هندوستان است که در ۱۱ کیلومتری باختر شهر حیدرآباد و پنج کیلومتری باختر حیدرآباد کهنه، واقع در ایالت آندرا پرادش...
کنده گر. [ ک َ دَ / دِ گ َ ] (ص مرکب ) به معنی کنده کار است یعنی شخصی که در مس و برنج و چوب و تخته و امثال آن نقش ها کند. (برهان ). آنکه ...
کنده گری . [ ک َ دَ / دِ گ َ ] (حامص مرکب ) نقر. نقاری . کنداگری . عمل کنده گر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): نحت ؛ کنده گری کردن در چوب . (منتهی...
کنده روی . [ ک َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) سفره ٔ روی میز. || دستمال . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). رجوع به کندوری شود.
کنده سور. [ ک َ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان میرده است که در بخش مرکزی شهرستان سقز واقع است و 140 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ...
کنده شکن . [ ک ُ دَ / دِ ش ِ ک َ] (نف مرکب ) آنکه کنده ٔ هیزم شکند. آنکه با تبر کنده را به قطعات کوچکتری درآورد سوختن را. || (اِ مرکب ) دارک...
کنده کار. [ ک َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) شخصی را گویند که در مس و برنج و چوب تخته و امثال آن کنده کاری کندیعنی صورت چیزی بکند و نقش نماید و ب...
کنده پیر. [ک َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) زن پیر و پیره زال . (ناظم الاطباء). رجوع به گنده پیر و المعرب جوالیقی ص 272 شود.