درنگان
نویسه گردانی:
DRNGAN
درنگان . [دِ ر َ ] (نف ، ق ) درنگ کنان، با کندی و تأخیر. دیر کنان. مِس مِس کنان، لخ لخ کنان. پا بر زمین کشان. درنگ آسا سپهر آرا بیاید کیاخن در رباید گرد نان را. رودکی. سلیح و درم خواست و اسپان جنگ سرآمد برو روزگار درنگ. فردوسی.
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
درنگان . [ دِ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیزکی بخش حومه ٔ شهرستان مشهد واقع در 52 هزارگزی شمال باختری مشهد و 5 هزارگزی جنوب کشف رود. آب...