شرکت
نویسه گردانی:
ŠRKT
(بنیاد، کمپانی): همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ابیس abis (سغدی: اغیث aqişi) (غ با ب جایگزین شد که در پارسی مانند جوب که جوغ نیز گفته شده است) شرکت (پیوستن و با فعل کردن یا نمودن می آید): همتای پارسی: پیجم payjam (اوستایی: پئیتی جم paitijam) ***فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
شرکت . [ ش ِ ک َ ] (ع مص ) شریک شدن . انباز گشتن . همدست شدن در کاری . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِمص ، اِ) انبازی و شراکت . (فرهنگ فارسی مع...
شرکت پاک، یک برند محصولات لبنی در ایران است. محتویات ۱ تاریخ ۲ جریمه ۴۰ میلیون دلاری ۳ شرکتهای تابع ۴ گواهینامهها و استانداردها ۵ منابع تاریخ این شر...
حسن شرکت . [ح ُ ن ِ ش ِ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) و آن عبارت است از دادن و ستدن در معاملات بر وجه اعتدال ، چنانکه موافق طبایع دیگران ...
شرکت کردن . [ ش ِ ک َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شرکت جستن . دخالت نمودن . وارد شدن . پیوستن . به جمع درآمدن : محصلین در امتحانات نهایی شرکت کردند. ...
شرکت جستن . [ ش ِ ک َ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) درآمدن به انجمن . به مجمع پیوستن .در حلقه ٔ... درآمدن . شرکت کردن . دخالت کردن . وارد شدن : نمایندگا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
شرکت کننده . [ ش ِ ک َ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) کسی که در شرکتی سهیم شود. || همراهی کننده . همکاری کننده . (فرهنگ فارسی معین ).
شرکت داشتن . [ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) سهیم بودن . شریک بودن . نقشی به عهده داشتن در کاری : نژادپرستان در قتل فلان سیاه پوست شرکت داشته ...
شرکت اسلام . [ ش ِ ک َ ت ِ اِ ] (اِخ ) جمعیتی سیاسی در سراکرتا (جاوه ) در قرن 19 م . این جمعیت در تحول شهرها و بیداری ملل آسیای شرقی و مبار...