اعتبار
نویسه گردانی:
ʼʽTBAR
اعتمادی که کسی می تواند در دیگری یا دیگران پدید آورد و باعث ایجاد احترام و آوازه برای او می شود و او می تواند با آن اعمال نفوذ کند. (https://www.cnrtl.fr/definition/credit) همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: ارزش، پشتوانه (دری) وهاگ vahāg (مانوی) پتیسند patisend (سغدی) ***فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
اعتبار. [ اِ ت ِ ] (ع اِمص ) قول و اعتماد. (ناظم الاطباء). اعتماد. (فرهنگ نظام ).اعتماد و اطمینان . (فرهنگ فارسی معین ) : ندارم من این گفتنت ...
اعتبار.[ اِ ت ِ ] (ع مص ) شگفتی نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بشگفت آمدن . (از اقرب الموارد). || پند گرفتن . (منتهی الارب ) (ترجمان ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
اعتبار عقلی . [ اِ ت ِ رِع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) لحاظ عقلی . تصور عقل .
اعتبار کردن . [ اِ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اعتماد و اطمینان کردن . چیزی را تکیه گاه ساختن : به یک دل بوده محتاج آن خم زلف از پریشانی من ...
اعتبار بردن . [ اِ ت ِ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) ارزش و قدر چیزی را پایمال کردن . بی اعتبار ساختن : صورت پرستی از خلق برد اعتبار معنی هرچند کعبه سنگ...
اعتبار رفتن . [ اِ ت ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) ارزش و ارج چیزی ازبین رفتن و بها و رونق چیزی نابود شدن : ز رنگ گریه ٔ من رفت اعتبار بهارفکند لا...
اعتبار شکستن . [ اِ ت ِ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) رونق چیزی را از بین بردن . بی ارزش ساختن : آن نکهت از کجاست نفسهای تیره راتا اعتبار نافه ٔ...