و
نویسه گردانی:
W
و: va (حرف ربط و عطف) در سنسکریت va بوده و در واژه ی اکشی بهرووه akŝi-bhru-va (چشم و ابرو) آمده است. (فرهنگ سنسکریت - انگلیسی مونیر ویلیامز چاپ 1964 ص. 3، ستون 3). ***فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۲,۱۳۰ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۸ ثانیه
پیر و کور شدن . [رُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سخت ناتوان شدن از کهنسالی .
تاریک و روشن . [ ک ُ رَ / رُو ش َ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) اوائل بین الطلوعین : فلان صبح تاریک و روشن از خانه بیرون رفته شب برمی گردد. (...
توالد و تناسل . [ ت َ ل ُ دُ ت َ س ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) زاد و ولد. زائیدن و فرزند آوردن . تولید مثل کردن : و تا دامن قیامت از توالد و ت...
تری و اندروم . [ ] (اِخ ) حاکم نشین تروانکر - کوشن (یکی از نواحی جنوبی هند) است . و رجوع به تروانکر - کوشن در همین لغت نامه شود.
بی زاد و رود. [ دُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) بدون نسل . بدون فرزند. بدون عقب .
بی زاد و ولد. [ دُ وَ ل َ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) بی زاد و رود. بی فرزند.
بی دک و پوز. [ دَ ک ُ ](ص مرکب ) (از: بی + دک + و + پوز) بی هیأت و قیافه . بی سر و وضع (در تداول با لحن تحقیر و تمسخر). (ازامثال عامیانه ٔ...
بی گفت و گو. [ گ ُ ت ُ ] (ق مرکب ) (از: بی + گفت + و + گو) بی گفتگو. رجوع به بی گفتگو شود.
بی یاد و هوش . [ دُ ] (ص مرکب ) (از: بی + یاد + و + هوش ) بی حافظه . که زود فراموش کند. آنکه حافظه اش ضعیف است . (یادداشت مؤلف ).
بی چشم و رو. [ چ َ / چ ِ م ُ ] (ص مرکب ) سخت بی حیا. کسی که هر چیز را روشن و آشکار با بی ادبی تواند گفت . بی شرم . رک گو. (ازیادداشت بخط مؤل...