اجازه ویرایش برای همه اعضا

عصمت پاپ برائت پاپ

نویسه گردانی: ʽṢMT PAP BRʼʼT PAP
آموزه ی عصمت کلیسا در کلیسای ارتدوکس و کاتولیک پذیرفته شده است. ارتدوکس ها کلیسا، به معنای مجمع ایمان داران راستین مسیحی، را جماعتی می دانند که روح القدس آنان را از خطا محفوظ نگاه داشته است. چنین عقیده ای در کلیسای کاتولیک هم پذیرفته شده است هر فرد مسیحی باید معتقد باشد که مسیح [ صفحه 267] پس از صعود به آسمان روح القدس را فرستاد تا مؤمنان را هدایت کند. روح القدس هیچگاه کلیسا را رها نخواهد کرد و تا انتهای جهان با آن خواهد بود. بنابراین، لازم است تمام حقایقی را که کلیسا تعلیم می دهد پذیرفت. کلیسای کاتولیک پای را فراتر می گذارد و عصمت را برای کلیسای روم هم ثابت می داند. در حقیقت نور عصمت از کلیسای روم به جهان مسیحیت می تابد. کلیسای روم عصمت خود را از دو طریق، یعنی پاپ و مجامع جهانی که پاپ برپا کرده است، کسب می کند. [1] . در قرون پس از اصلاح دینی، دو نگرش متفاوت در مورد مرجعیت کلیسای کاتولیک وجود داشت. دیدگاهی که پیروان آن در اقلیت بودند، پاپ را رهبری می دانستند که مرجعیت او در چهارچوب اصول و قوانین کلیسایی است. آنان با پیروی از نگرش ویلیام آکامی و جنبش شوراگرایی که در قرن چهاردهم و پانزدهم مطرح شد، بر اقتدار شورای عمومی کلیسایی بر پاپ تأکید داشتند. آنان همچنین بر این باور بودند که تا وقتی کلیسا موافقت خود را با نظر پاپ اعلام نکرده، نظر وی قابل اصلاح است. دیدگاه دیگر که اکثریت بر آن اصرار داشتند این بود که پاپ، رهبر مطلق کلیساست و شوراهای عمومی اعتبار خود را از وی می یابند. پاپ پیوس نهم از پیروان سرسخت این نظریه بود. در شورای اول واتیکان (1869- 1870. م) این موضوع مورد بحث قرار گرفت و بیانیه ی زیر به نفع دیدگاه اکثریت صادر شد: «پاپ روم، وقتی بر اساس اقتداری که به او اعطا شده و توسط وعده ی الهی که به او به سبب جانشینی پطری متبارک وعده داده شده، سخن می گوید (یعنی در مقام شبان و معلم همه ی مسیحیان و در اقتدار غایی و رسولانه ی خود، آموزه ای را در مورد ایمان یا امور اخلاقی تعریف می کند که کلیسای جهان باید به آن باور داشته باشد)، سخن او مصون از خطاست و این مصون از خطا بودن امری است که از سوی منجی الهی به کلیسایش بخشیده شده است تا کلیسایش به هنگام تعریف آموزه های مربوط به ایمان و امور اخلاقی، مصون از خطا باشد. بنابراین، تعاریف پاپ روم غیر قابل اصلاح بوده، بر اساس رضایت و خشنودی کلیسا نیست. اما اگر کسی (که خدا نکند چنین باشد) بر آن باشد که تا با این حکم به مخالفت برخیزد، ملعون باد.» در این بیانیه دو نکته حائز اهمیت است. اولا سخنان پاپ تنها در مورد مسائلی که در مورد آنها به او اقتدار داده شده مصون از خطا است. یعنی در قلمرو الهیات و امور اخلاقی. ثانیا مصون از خطا بودن پاپ به پشتوانه ی کلیسا و تصدیق اسقف ها وابسته نیست، یعنی عصمت مستقیما از سوی خداوند به وی داده شده و این حکم، از پاپ نمی خواهد که با کلیسا مشورت کند. [ صفحه 268] برخی از کاتولیک ها با این آموزه مخالفت کردند. یکی از رهبران مخالفان، مورخ برجسته ی تاریخ کلیسا ایگناز وون دولینگر بود که از پذیرش این آموزه سرباز زد و از کلیسای کاتولیک اخراج شد. اما کسانی که تعریف مصون از خطا بودن پاپ را نپذیرفتند، کلیسای کاتولیک قدیمی را تشکیل دادند. کلیسای ارتدوکس شرق و پروتستان ها آموزه ی عصمت پاپ را نپذیرفتند. در حال حاضر برخی علمای کاتولیک هم این آموزه را زیر سؤال برده اند. [2] . نویسنده ی پروتستان کتاب الدلیل الی طاعة الانجیل به بررسی آموزه ی عصمت پاپ پرداخته است. به بیان این نویسنده، کاتولیک ها معتقدند که مسیح (ع) ریاست کلیسا را به پطرس رسول سپرده و این قدیس بزرگوار هم ریاست را به پاپ روم تفویض کرده است تا میراثی ابدی برای جانشینان وی باشد. دلیل آنان بر این مدعا کلامی از عیسی (ع) به پطرس (ع) است که فرمود: «و بر این صخره [3] کلیسای خود را بنا می کنم و ابواب جهنم بر آن استیلا نخواهد یافت و کلیدهای ملکوت آسمان را به تو می سپارم و آنچه بر زمین ببندی در آسمان بسته گردد و آنچه در زمین گشایی در آسمان گشاده شود.» [4] در نزد کاتولیک ها دلیلی واضح تر از آنچه ذکر شد نیست. اما مسلم است که پدران اولیه ی کلیسا از این آیه چنین مطلبی را نفهمیده اند و کلیسای روم در قرون بعدی چنین استفاده ای از عبارت یاد شده کرده است. مسیح (ع) کلیسا را بر شخص پطرس بنیاد ننهاده بلکه بر ایمان وی به اینکه عیسی (ع) همان مسیح و ابن الله است، کلیسا را تأسیس کرده است. این مطلب به وضوح در کلمات یوحنا فم الذهب (زرین دهان) و دیگر پدران کلیسا مشاهده می شود و اگر در کلمات این بزرگان در مورد وجوب ایمان به ریاست پطرس و تفویض این ریاست به پاپ روم کلمه ای وجود داشت، طوایف شرقی، همچون روم شرقی و ارمن و سریان و قبط چاره ای جز اقرار به این ریاست نداشتند. گذشته از این، تاریخ بیان می کند که برخی از پاپ ها که ادعای عصمت آنان مطرح می شود، پیرو بدعت آریوس، برخی پیرو بدعت یعقوبیان و برخی از آنان از کسانی اند که از مجامع دینی محروم شده اند و بعضی از آنان هم قبل از مرگ برای بت ها قربانی کرده اند. این افراد غیر از پاپ هایی هستند که وظیفه ی دینی خود را به اموال دنیا فروخته و یا ریاست پاپی خود را به شفاعت زنان بدکاره و یا به زور شمشیر به دست [ صفحه 269] آورده اند. برخی از آنان نیز در سن 16 سالگی و برخی در سن 10 سالگی، یعنی سنی که بر عهده گرفتن وظایف کلیسایی در آن جایز نیست، به ریاست رسیده اند. فساد در میان برخی پاپ ها به گونه ای بود که کاتولیک ها خود به آن اعتراف کرده اند. مثلا یوحنای بیست و سوم را خود کاتولیک ها شیطان متجسد نامیده اند. وانگهی اگر اصل این مطلب را هم که پطرس بر عالم ریاست داشته بپذیریم، هیچ دلیلی که ثابت کند پطرس این ریاست را به پاپ روم تفویض کرده است تا پاپ های دیگر آن را به ارث ببرند، موجود نیست. اما کاتولیک ها دلیل دیگری هم برای ریاست پاپ روم می آورند از نگاه آنان، حکمت خداوند اقتضا می کند که شخصی سرپرستی و سیاست کلیسا و تدبیر امور آن را بر عهده داشته باشد، چرا که مسیح (ع) خود به آسمان رفته است و نمی تواند مستقیما تدبیر کلیسا را بر عهده گیرد و چون ضرورت وجود رئیس بر کلیسا ثابت شد، معلوم می شود که کلیسا بدون وجود پاپ نمی تواند به حیات خود ادامه دهد. آنان باید پاسخ دهند در مواقعی که پاپ کنونی از دنیا رفته و تا انتخاب پاپ بعدی ماه ها فاصله است چه کسی زمام هدایت کلیسای مسیح را بر عهده دارد؟ صرف نظر از تمام این کلمات، اصولا هیچ سندی در کتاب اعمال رسولان و دیگر رساله ها در مورد شهادت پطرس در روم و حتی بر عزیمت وی به روم موجود نیست. [5] . به هر حال، استدلال کاتولیک ها درباره ی عصمت پاپ لرزان تر از آن است که در تحلیلی علمی قابل دفاع باشد. از یک سو، دلیل عصمت پاپ عبارت با عبارت هایی از کتاب مقدس است. حال آن که کتاب مقدس اعتبار خود را به تأیید پاپ ها مدیون است. وانگهی، دلالت عبارات مورد استناد کاتولیک ها بر عصمت پاپ نیز مورد تردید است. از سوی دیگر، صحیفه ی تاریخ ما را با واقعیت هایی روبرو می کند که با اعتقاد به عصمت پاپ سازگار نیست. وجود مواردی از فساد اخلاق و دنیاگرایی پدران کلیسا، به ویژه در فاصله قرن دهم تا پانزدهم، بر اهل نظر پوشیده نیست. شاید به همین دلیل، کاتولیک ها عصمت پاپ را تنها در زمانی که آموزه های دینی و یا اخلاقی را توضیح می دهد، به رسمیت می شناسد نه در تمام لحظات زندگی. اما باید توجه داشت که پاپ ها در بیان مهم ترین آموزه های دینی هم یکدیگر را تخطئه کرده اند. نمونه ای از اختلاف نظر پاپ ها را در مسئله ی حاد وحدت یا تعدد اراده ی مسیح می توان دید. سرگیوس [6] ، اسقف قسطنطنیه، راه حلی [ صفحه 270] پیشنهاد کرد. بر طبق این راه حل، مسیح دارای نوعی انرژی [7] (الهی- انسانی) بود که با آن هم اعمال الهی و هم اعمال انسانی را به جا می آورد. اما اسقف اورشلیم در این مورد اعتراضاتی کرد. پس از آن، سرگیوس راه حل دیگری پیشنهاد کرد که طبق آن عیسی دارای یک اراده بود. پاپ هونوریوس [8] در سال 638 با این راه حل موافقت کرد و در همین سال وی و سرگیوس «بیانیه ی ایمان» را منتشر کردند. این بیانیه به مباحث مربوط به یک انرژی یا دو انرژی در وجود عیسی (ع) پایان داد و در مقابل اعلام کرد که عیسی (ع) مسیح (ع) صاحب یک اراده بود. این موضوع در بیانیه چنان صریح ذکر شد که نستوریوس نیز جرئت نکرد بگوید عیسی مسیح (ع) صاحب دو اراده است. اما پس از چند سال، پاپ دیگری به نام یوحنای چهارم، این دیدگاه را که عیسی مسیح (ع) صاحب یک اراده بود، محکوم کرد.در سال 649، پاپ مارتین شورایی در روم تشکیل داد که این شورا در نهایت اعلام کرد عیسی مسیح (ع) صاحب دو اراده است. پس از آن مخالفت روم با نگرش یک ارادگی [9] همراه با مدارا و مماشات بود، تا آن که پاپ آگاتو [10] (678- 681) امپراتور روم را به تشکیل شورایی در قسطنطنیه ترغیب کرد. شورای قسطنطنیه (680- 681) ششمین شورای جهانی کلیسایی محسوب می شود. در این شورا اعلام شد که «هونوریوس یکی از پاپ های کلیسای روم در گذشته (از طرفداران وحدت اراده)، باید از کلیسای مقدس خدا منفصل انگاشته شده و ملعون باشد.» [11] . مسیحیانی که آموزه ی عصمت پاپ و یا حاکمیت شوراهای کلیسایی را بی چون و چرا می پذیرند، باید هر تصویری را که روحانیت از خداوند، نجات بشر، جبر و اختیار و مسائل مهم اعتقادی و اخلاقی ارائه می دهد، حتی اگر برخلاف عقل و فطرت خویش بیابند، تصدیق کنند و گاه در مقابل، دیدگاه پدران معصوم قبلی به نفع دیدگاه پدران معصوم کنونی، دفاع کنند. شاید قرآن کریم آنجا که مسیحیان و یهودیان را به پرستش دانشمندان دینی شان متهم کرده به این مهم اشاره کرده است: «قالت الیهود عزیر ابن الله و قالت النصاری المسیح ابن الله ذلک قولهم بأفواههم یضاهئون قول الذین کفروا من قبل قاتلهم الله أنی یؤفکون. اتخذوا أحبارهم و رهبانهم أربابا من دون الله و المسیح بن مریم و ما امروا الا لیعبدوا الها واحدا لا اله الا هو سبحانه عما یشرکون. [12] . «و یهود گفتند: عزیر پسر خداست. و نصارا گفتند: مسیح پسر خداست. این سخنی است [باطل] که به [ صفحه 271] زبان می آورند، و به گفتار کسانی که پیش از این کافر شده اند شباهت دارد. خدا آنان را بکشد، چگونه [از حق] بازگردانده می شوند؟ اینان دانشمندان و راهبان خود و مسیح پسر مریم (ع) را به جای خدا به الوهیت گرفتند، با آنکه مأمور نبودند جز اینکه خدایی یگانه را بپرستند که هیچ معبودی جز او نیست. منزه است او از آنچه [باوی] شریک می گیرند.» روایتی از امام صادق (ع) آیه ی فوق را چنین توضیح می دهد: «به خدا قسم دانشمندان و راهبان آنان را به عبادت خود فرا نمی خواندند که اگر چنین می کردند، مردم اجابتشان نمی کردند. اما حلال خداوند را بر آنان حرام و حرام را حلال کردند و مردم هم کورکورانه و بدون آگاهی به تبعیت کامل و عبادت آنان پرداختند. [13] . [1] پطرس فرماج، ایضاح التعلیم المسیحی، ص 176. [2] تونی لین، تاریخ تفکر مسیحی، ص 480. [3] مراد، شمعون است که به پطرس (که به معنی صخره است) ملقب شده است. [4] متی 16: 18. [5] میخائیل مشاقه، الدلیل الی طاعة الانجیل، ص 63، با اختصار. [6] Sergius. [7] Theandric. [8] Honorius. [9] Monotheletism. [10] Agatho. [11] تونی لین، تاریخ تفکر مسیحی، ص 121. [12] توبه: 30. [13] سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص 254.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.