پیشی . (حامص ) سبقت . سابقه . (زمخشری ). تبادر. مبادرت . بَدری . قِدم . قُدَمَه . فرطه . زلجان . (منتهی الارب ). مقابل تأخر. بمعنی پیشدس...
پیشی . (اِ)در تداول اطفال ، گربه . در زبان کودکان گربه و همین کلمه اصل کلمه ٔ پیشیک آذری است که معنی گربه دارد.- پیشی پیشی ؛...
پیشی پیشی . (اِ صوت ) آوازی برای نواختن گربه . || در تداول کودکان ، گربه ، آنگاه که بدو التفات کنند. || (اِ) نوعی بید ۞ . بیدمش...
پی پیشی . (اِ) پی پیش . گربه در تداول کودکان .
پیشی جستن . [ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) تقدم جستن . پیشی گرفتن . مقدم شدن . سبقت گرفتن خواستن . پیش افتادن .
پیشی دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) دادن قبل از موعد مقرر. دادن قبل از وقت معهود. مساعده دادن . || مزیت دادن حریف ضعیف را بالخصوص در...
پیشی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سبقت کردن : بر آن سبزه شبیخون کرد پیشی که با آن سرخ گلها داشت خویشی . نظامی .شرصه بکلامه شرصا...
پیشی گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) ۞ سبق . (دهار). بدارسبقت جستن . مبادرت کردن . جلو افتادن . پیش افتادن . سبقت کردن . بوص . تقدم ...
پیشی گیرنده . [رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) که پیشی گیرد: عنون ؛ ستور پیشی گیرنده و پیشاپیش رونده در سیر. (منتهی الارب ).
پیشی نمودن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) تعجیل . استعجال .تفارط. فروط. زهق . زهوق . (منتهی الارب ) تکثر؛ پیشی نمودن بمال کسی و ...