آیین . (اِ) سیرت . رسم .(صراح ). عرف . طبع. عادت . داب . (دهار). آئین . شیمه . روش . دَیْدَن . خلق . خصلت . خو. خوی . منش : سیرت اوبود وحی...
آیین . (اِخ ) نام دهی به نزدیک غار مومیائی . (برهان ). صحیح آبین است : و بقربه قریة تسمی آبین ... فینسب الیها و یقال موم آبین ......
هم آیین . [ هََ ] (ص مرکب )دو تن که یک آیین و یک کیش دارند. هم مذهب . هم روش .
خوش آیین . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (ص مرکب ) خوش نقش و نگار. خوش زینت . (یادداشت بخط مؤلف ) : کافران چون جنس سجّین آمدندسجن دنیا را خوش...
موم آیین . (ص مرکب ) به آئین موم . چون موم . || (اِ مرکب ) صاحب جهانگیری گوید نام مومیایی است و گویند در نزدیکی غاری که مومیای...
راست آیین . (ص مرکب ) که آیین راست دارد. که بر آیین راستی است . که راستی پیشه و آیین دارد : پیاده که او راست آیین شودنگونسار گر...
بهشت آیین . [ ب ِ هَِ ] (ص مرکب ) مانند بهشت . بهشت آسا. (ناظم الاطباء) : بهشت آئین سرایی را بپرداخت ز هر گونه در او تمثالها ساخت . رود...
آیین بندی . [ ن َ / ن ِ ب َ ] (حامص مرکب ) آذین شهر.شهرآرای هنگام قدوم شاهی یا بزرگی یا جشن و سوری .
آیین پرست . [ پ َ رَ ] (نف مرکب ) مطیع. منقاد. تابع. پیرو : عروسانه بر کرسی زر نشست شهنشاه را گشت آیین پرست .نظامی .
آیین گشسب . [ گ ُ ش َ ] (اِخ ) نام سپهبدی که هرمز او را به جنگ بهرام چوبینه فرستاد و او به دست مردی زندانی کشته شد.
آیین محله . [ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) نام قریه ای به مازندران .
آیین نامه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نظامنامه . (فرهنگستان ).
در واقع همانطور که به همراهان زرتشت و میتراییسم ها مجوس اطلاق گردیده ، به دین و آیین انها هم اصطلاحا آیین مجوس گفته میشود و منظور از آیین مج...
آیین پرستی . [ پ َ رَ ] (حامص مرکب ) خدمت با فروتنی . (برهان ) : به درگاه خسرو خرامش کنیم به آیین پرستیش رامش کنیم .فردوسی (از بعض ...
آیین جمشید. [ ن ِ ج َ ] (اِخ ) نام نوا و آهنگی است در موسیقی ، منسوب به جمشید پادشاه پیشدادی . || نام لحن دوم از سی لحن باربد....
آیین هوشنگ . [ ن ِ ش َ ] (اِخ ) نام کتابی موضوع و برساخته که در آن فلسفه ٔ یونانی مترجَم به عربی را با اصطلاحات و لغات عرب ، به...
آیین اکبری . [ ن ِ اَ ب َ ] (اِخ ) قوانین و یاسا و دین گونه ای که میرزا ابوالفضل به امر اکبرشاه هندی آورد. || نام کتاب سوم از ا...
آیین دادرسی . [ ن ِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اصول محاکمات . (فرهنگستان ).
رعایت کننده ی به آداب شهر نشینی
هنگام خاکسپاری خوانده شود ای گرامی از دست رفته! روانت شاد و یادت گرامی باد! اکنون که تو را به مادرمان زمین می سپاریم، زمینی که از آن زاده شد...