ختا. [ خ َ ] (اِخ ) کلمه ای است از «ختای » و آن نام ولایتی است از ترکان و در شعر و نثر فارسی گاهی به این شکل یعنی «ختا» آمده است برای اطلاع از وضع جغرافیایی آن رجوع به «ختای » شود
: بگامی سپرد از ختا (خطا) تا کسی
بیک تک دوید از بخارا به وخش .
شاکر بخاری .
بنه ٔ خان ختا با بنه ٔ خان تتر.
فرخی .
ختاخان را مرادآمد که با تو دوستی گیرد
همی خواهد که آید چون قدرخان نزد تو مهمان .
فرخی .
او بسند و بسراندیب بجیپور بود
هیبت او بختاخان و بفرغان و تغان .
فرخی .
نی ز اول دوستانت را نبودی تو الف
نی چنان گشتی کنون کز خطه ٔ چین و ختا.
سنائی .
بابل نفس است بازار نکورویان چین
حاصل روحست گفتار عزیزان ختا.
سنائی .
لعبتان ختا و خرخیزی
آب و آتش ببرده از تیزی .
سنائی .
سنبلستان خطم خشک نگشته است هنوز
بمن آیید که آهوی ختایید همه .
خاقانی .
رأی صوابش ببین کز مدد نه فلک
خان ختا را نهاد مائده ٔ هفتخوان .
خاقانی .
با لشکر ختا برای مصلحتی صلح کرده بود. (گلستان سعدی ). جماعت حکماابتدا و انتهای آفرینش را منکرند و میگویند لازم ذات واجب الوجود است و هرگز نبوده که نبوده و هرگز نباشدکه نباشد و اهل شرع ، مدت ابتدای آفرینش را حصر نکرده اند. اما گفته اند هم ابتداش باشد هم انتهاء چه منزه ، از ابتدا و انتها ذات واجب الوجود است و علماء هند وختا و ختن و چین و ماچین بخشیان و فرنگان ... (از تاریخ گزیده چ نوائی ص
8). از پل مالان تا باغ جهان آرا کوچه ها و بازارها را آیین بستند و چهار طاقها برافراخته تمامی جدران و دکاکین را بدیبای چین و مخمل فرنگ و اطلس ختا و تاچه هفت رنگ بیاراستند. (حبیب السیر چ خیام ج
4 ص
185). لاجرم سلک جمعیت دشمنان نکبت قرین مانند زلف خوبان ختا و چین پریشان گشت و الوند از معرکه ٔ جنگ روی گریز بصوب ارزنجان آورده از نام و ننگ درگذشت . (حبیب السیر چ خیام ج
4 ص
466). الاقلیم الرابع: این اقلیم به آفتاب تعلق دارد و وسط معموره ٔ عالم و مسکن اشراف اولاد آدم است و متوطنان بلاد این اقلیم بحسب صورت و سیرت افضل اولاد بشرند و بوفور حسن خلق و لطف طبع مظهر اصناف فضل و هنر و ابتداء اقلیم چهارم از مشرق از شمال بلاد چین بود پس بر اراضی تبت و خرخیز وختا و جبال کشمیر و بلغر و بدخشان و جنوب بلاد یأجوج و مأجوج گذرد پس بر وسط دیار بکر و بلاد عراق و دیار ربیعه و شمال بلاد شام گذرد و آنجا بحر روم را قطعکند و بر جزیره ٔ قبرس و سقلیه و شمال بلاد مصر و اسکندریه و بلاد باریقی و بلاد افرنجه و طنجه بگذرد و بساحل بحر محیط منتهی شود بعضی از مواضع غریبه ٔ این اقلیم بر این موجب است . (حبیب السیر چ خیام ج
4 ص
634).