خربزه . [ خ َ ب ُ زَ
/ زِ ] (اِ) میوه ای است شیرین و لذیذ و خوشبو و کلان . (ناظم الاطباء). میوه خوشبودار کلان چرا که «خر» بالفتح بمعنی کلان و «بزه » بضم موحده و فتح زاء معجمه بمعنی میوه ٔ شیرین و خوشبودار چون خربزه به نسبت اکثر میوه ها کلان و خوشبودار است . لهذا به این اسم مسمی گردید.
۞ (غیاث اللغات ) (آنندراج ). بطیخ .
۞ (منتهی الارب ). اَبُوالاْ َصفَر. (یادداشت بخط مؤلف )
: کسی برنداشته ست بدستی دو خربزه .
(منسوب برودکی ).
خربزه پیش او نهاد اسن
وز بر او بگشت حالی شاد.
غضایری .
سرد و دراز و زردی چون غاوشوی خام
نه سبز چون خیار و نه شیرین چو خربزه .
لبیبی .
و بفهرج خربزه ها بود و نیکو شیرین و بزرگ [ و هندویانه بدان مرتبه که از آن ] خربزه ... (از فارسنامه ٔ ابن بلخی ص
122).
بوستان چون مشعبد از نیرنگ
خربزه حقه های رنگارنگ .
نظامی .
وز همه عیش و خوشیها و مزه
او نبیند غیر قشر خربزه .
مولوی .
نیکوتر از این میوه همه عمر که خورده ست
شیرین تر از این خربزه هرگز که بریده ست .
سعدی .
چه بگویم صفت خربزه ٔ خوارزمی
که نظیرش نبود در همه چین و بلغار.
بسحاق اطعمه .
نشود شاهد زیبا و جز همدم زشت
نخورد خربزه ٔ شیرین الا کفتار.
قاآنی .
در میان میوه های خوشمزه
شاه انگور و وزیرش خربزه .
؟
-
امثال :
پایش روی پوست خربزه است ؛ مقصود سست بودن زیر پای آدمی است . کنایه از عدم اتکای محکم است .
تو خربزه خوری یا بستان جو ؛ کنایه از کسی است که بظاهر یک چیز گوید و در ضمن بهزار چیز دیگر کار دارد.
خربزه خور ترابپالیز چکار ؛ کار خود پیش گیر بدیگران ترا چکار است .
خربزه ٔ شیرین نصیب کفتار میشود ، نظیر: میوه ٔ خوب نصیب شغال است .
خربزه می خواهی یا هندوانه ، هر دو آنه ؛ کنایه از صاحب طمع است .
زیر پای کسی پوست خربزه گذاشتن ؛ مقصود آن است که کسی را به امری غره کنند و بعد بحمایت او برنخیزند.
فکر نان کن که خربزه آب است ؛ بکسی اطلاق میشود که کار اصل را می گذارد و کار فرعی پیش می گیرد.
در این ترکیبات انواع خربزه های معروف ایران و هندی می آید:
-
خربزه ٔ برگ نی ؛ نوعی از خربزه است که مشهور بین پارسی زبانان هند می باشد. (از آنندراج ).
-
خربزه ٔ بشقابی ؛ نوعی از خربزه است . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خربزه ٔ چارجوی ؛ نوعی خربزه است که در خراسان بوجود آید و بسیار مشهور است . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خربزه ٔ خریفی ؛ آنرا بعربی عَوفَر نامند. (منتهی الارب ).
-
خربزه ٔ دبیری ؛ نوعی از خربزه است . (یادداشت مؤلف ).
-
خربزه ٔدود چراغ ؛ نوعی از خربزه ٔ مشهور بین پارسی زبانان هند. (آنندراج ).
-
خربزه ٔ دور مشعل ؛ نوعی از خربزه ٔ مشهور بین پارسی زبانان هند. (از آنندراج ).
-
خربزه ٔ زرندی ؛ نوعی از خربزه است که در زرند کاشته میشده است . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خربزه ٔ شهدی ؛ نوعی از خربزه است مشهور بین پارسی زبانان هند. (از آنندراج ).
-
خربزه ٔ قمی ؛ نوعی از خربزه است که در قم کاشته میشده است . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خربزه ٔ کدخداحسینی ؛ نوعی ازخربزه است . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خربزه ٔ گرگاب ؛ خربزه ای است که در گرگاب اصفهان بعمل می آید و از بهترین نوع خربزه است . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خربزه ٔ محولات ؛محولات نام نقطه ای است به خراسان که بهترین نوع خربزه ٔ خراسان در آنجا کاشته میشود و آنرا خربزه ٔ فیض آباد نیز می گویند چه فیض آباد محولات یک نقطه است .