اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آتش

نویسه گردانی: ʼATŠ
آتش .[ ت َ ] (اِخ ) تخلص شاعری فارسی از متأخرین که اصل وی از حِلّه و مسکنش فریدن اصفهان بوده و در تذکره هابه نام آتش اصفهانی یاد شده است . و نام اصلی او را ذکر نکرده اند. تخلص خواجه علی حیدر شاعر هندوستانی که به فارسی و اردو شعر میگفته و بهر دو زبان دیوان اشعار داشته و در سال 1263 هَ . ق . وفات یافته است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
با کسی آتش شدن . [ ک َ ت َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از، با او در خشم بودن . (غیاث اللغات ). با او در مقام خشم بودن و آتش بمعنی خشم است ....
نعل. [ ن َ ] (ع اِ) پساهنگ و بشک و آهنی که بر کف سم ستور میخ کنند تا سوده نگردد. (ناظم الاطباء). آنچه بدان سم ستور را از سودگی نگاه دارند. (منتهی الار...
قنب آتش کده ٔ فسا. [ قُم ْ ب ِ ت َ ک َ دِ ی ِ ف َ ] (اِخ ) نیمفرسخ قریه تنگ کرم است در پیرامون این قنب ، خانه ها و ایوانهاو کریاسها داشته است...
فلفل در آتش افکندن . [ ف ِ ف ِ دَ ت َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایت از بیقرار ساختن ، چه هرگاه عاشق خواهد که معشوق رابه خود مهربان کند به ن...
اتش سنت المو به انگلیسی:sant almoś fire نام یک پدیده جوی الکتریکی است، که با تخلیه بارهای الکتریکی همراه است. این پدیده هنگامی بوقوع می‌پیوندد که پتان...
و یا "دستی به دور از آتش داشتن" کنایه به ندانستن درد یا مشکل دیگران است ... مانند کسی که از آتش به دور می باشد و درد کسانی را که گرفتار سوخت...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
اتش . [ اَ ت َ ] (اِخ ) جدّ محمد وطی پسران حسن صغانی انباری که از محدثان بوده اند.
عتش . [ ع َ ] (ع مص ) خم دادن و دوتاکردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ظاهراً مصحف عنش است . (اقرب الموارد از تاج العروس ). رجوع به عنش شود.
« قبلی ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ صفحه ۱۳ از ۱۴ ۱۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.