اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آجل

نویسه گردانی: ʼAJL
آجل . [ ج ِ ] (ع ص ، اِ)بامهلت . دیرنده . تأخیرکننده . ضد عاجل :
عاجل نبود مگر شتابنده
هرگز نرود ز جای خویش آجل .

ناصرخسرو.


|| دیر، مقابل زود :
بدین زودی ندانستم که ما را
سفر باشد بعاجل یا به آجل .

منوچهری .


|| آخرت . مقابل عاجل به معنی دنیا : باری عاجل و آجل بهم نپیوندد. (کلیله و دمنه ).
چون برای حق و روز آجل است
گر خطائی شد دیت بر عاقل ۞ است .

مولوی .


|| جانی و برانگیزنده ٔ بر جنایت .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
اجل گردیده . [ اَ ج َ گ َ دی دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) اجل گشته . اجل رسیده : ملک از گفته ٔ دلبر خجل شداجل گردیده تقصیرش بحل شد.زلالی .
اجل معلوم . [ اَ ج َ ل ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مدّت و زمان مقدّر. اجل مُقدر.
به سرعت اقدام کردن، اقدام حیاتی که نیاز به سرعت فراوان دارد، اقدام در اولین فرصت
عاجل الحال . [ ج ِ لُل ْ ] (ع اِ مرکب ) فوراً. درساعت . بدون درنگ : یک چیز مانده است که اگر آن کرده آید بعاجل الحال این کار را لختی تسکین...
قلعه اجل بیک . [ ق َ ع َ اَ ج َ ب ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کرزان رود شهرستان تویسرکان ، واقع در 4 هزارگزی باختر تویسرکان و 3 هزارگزی شمال...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.