گفتگو درباره واژه گزارش تخلف آرام نویسه گردانی: ʼARʼM آرام . (ع اِ) ج ِ رئم . آهوان سپید : دیده از کبک در ایام تو شاهین شاهین کرده با شیر بدوران تو آرام آرام . سلمان ساوجی .|| ج ِ اِرَم . نشانهای راه از سنگها در بیابان یا نشانه های قبیله ٔ عاد. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه واژه معنی آرام آرام . (اِ) سَکن . سکون . آرامش . ثبات . مقابل جُنبش . تَوَقف . درنگ . || آهستگی . مقابل شتاب : من اینجا دیر ماندم خوار گشتم عزیز از ماندن دائ... آرام آرام . (اِخ ) بروایت تورات ، نام پنجمین فرزند سام بن نوح . || نام سوریه و شام و بین النهرین مسکن آرامیان فرزندان آرام بن سام بن نوح . آرام آرام . (اِخ ) نام کوهی یا آن کوه که میان مکه و مدینه است . || نام پدر عاد نخستین یا نام پدر عاد پسین یا نام شهر و یا نام مادر ایشان و... آرام آرام . (اِخ ) تخلص میرزاصادق نام یزدی از شعرای متأخر، در قرن سیزدهم هجری . آرام بن آرام بن . [ ب َ ] (اِ مرکب ) باغی میان شهر و قصبه و یا ده . باغ ملی . باغ شهرداری . باغ بلدیه . آرام . گل آرام نام دختر/آرام ودوست داشتنی مانندگل آرام پز آرامپز. (به انگلیسی : slow cooker) دیگ و دیگچه ای بیشتر برقی در انواع و اشکال و ساخت ها و جنس های جوراجور است که خوراک را نرم نرم و در حرارت کم، (بین... بی آرام بی آرام. (ص. م.). آن که آرام و قرار ندارد. بی قرار. مشوش. مضطرب. بیقرار، پریشان، ضجر، مشوش، مضطرب، ناآرام، ناشکیب، ناشکیبا، واله متضاد آرام. آرام جای آرام جای: آرام جا: مستقر، محل استقرار و سکون. موید الدین شیرازی، بنیاد تاویل در ترجمه آیه 24 سوره 7: «شما را اندر زمین آرام جایی است» طول آرام طول آرام . (اِخ ) دهی از دهستان کوهسارات بخش مینودشت شهرستان گرگان در 6 هزارگزی جنوب خاوری مینودشت . دامنه ، معتدل مالاریائی با 120 تن سک... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۵ ۲ ۳ ۴ ۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود