گفتگو درباره واژه گزارش تخلف آرام نویسه گردانی: ʼARʼM آرام . (ع اِ) ج ِ رئم . آهوان سپید : دیده از کبک در ایام تو شاهین شاهین کرده با شیر بدوران تو آرام آرام . سلمان ساوجی .|| ج ِ اِرَم . نشانهای راه از سنگها در بیابان یا نشانه های قبیله ٔ عاد. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۹ ثانیه واژه معنی آرام بخشیدن آرام بخشیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) آرام دادن . تسکین درد. بردن اضطراب . فرونشاندن خشم . آرام ناهارائیم آرام ناهارائیم . (اِخ ) (بمعنی شام میان دو شط) نام باستانی که به بین النهرین میداده اند. الجزیره . جزایر اقیانوس آرام فهرست بزرگترین جزایر اقیانوس آرام جزایر اقیانوس آرام، با مساحت بیشتر از ۱۰٬۰۰۰ کیلومتر نام مساحت (کیلومتر2) کشور/کشورها جمعیت تراکم جمعیت منطقه زیر من... آرام گرفتگان قطعه هنر مندان بهشت زهرا نظام افسری کاشانی ابراهیم امین سبحانی احمد آرام ردیف: ۱۴۸ شماره :۹ احمد آقایی اردشیر افشینراد امیر آشنا امیرهوشنگ آذر بهمن الماسی جمشید اردلا... عرام عرام . [ ع ُ ] (ع اِ) استخوان گوشت از وی باز کرده . || درخت پوست رفته . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). درخت خائیده . || آنچه بر افتد ا... ارام ارام . [ اَ ] (اِخ ) نام پدر عاد نخستین یا نام پدر عاد پسین یا نام شهر ایشان یا مادر ایشان یا نام قبیله ٔ ایشان . ارام ارام . [ اَ ] (اِخ ) (عالی ) این اسم از ارام بن سام منقول است و سه تن در کتاب مقدس به این اسم بودند: اول ارام بن نوح است (سفر پیدایش ... ارام ارام . [ اَ] (اِخ ) مملکتی در نزدیکی شام عبرانیان . این نام رابهمه ٔ ممالکی که در شمال فلسطین واقع بود اطلاق میکردند که شرقاً از دجله امتد... ارام ارام . [ اَ ] (اِخ ) آبی یا کوهی بدیار جذام در اطراف شام . رجوع به اِرَم شود. ابن عرام ابن عرام . [ اِ ن ُ ؟ ] (اِخ ) امیر صلاح الدین خلیل . یکی ازامراء مصر. او ولایت اسکندریه داشت و چون امیر برکه مقتول شد، برقوق بتهمت قتل بر... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود